Monday, February 22, 2010

Statement by Mourning Mothers on the 11 Anniversary of KUrdestan Massacres

1388
بیانیه مادران صلح
بیانیه مادران صلح به مناسبت یازدهمین سالروزکشتار مردم کوردستان در سوم اسفند


امروز 3 اسفند است

روزی که اشک و خون در رزمگاه بی عدالتی

در رقصی آکنده از عشق

در پیچشی آرام

خونابه ی آزادی را در رگ های وطن جاری می سازند

امروز 3 اسفند است

آنگاه که اشک گرم مادری بر سرخی وطن آرام می گیرد

آری ،امروز 3 اسفند است

درچنین روزی بود که سیه دلان شبان سیاهی وطن، ما را که در خوابی عمیق خفته بودیم به بیداری ای بی انتها محکوم کرد که تاوان آن آزاده ایست در هزار بند امرالی و خونی ست که در چنین روزی خاک وطن را سیراب کرد.


قسم به این سرخی که اگر اشکمان همراهش شود سیلی ست خروشان

که در پس آن نوریست از آزاده‌گی بر بالین وطن



دریا را با امواجش زیباست ، آسمان را با ستارگان

کوهساران را با لاله زیباست ، لاله را با سرخی

زندگی را با مرگ زیباست و مرگ را با شرف


گریه را با اشک زیباست ، مسرت را با شوق

اشک را با شوق زیباست و گریستن را در مسرت.

چه زیباست چنین گریستنی بر زیبامرگان.


ما به عنوان مادران آشتی سالروز کشتار مردم کردستان را که علیه دسیسه ی بین الدولی 15 شبات قیام کردند محکوم می کنیم و همدردی خود را با مادران داغ دیده سراسر کوردستان اعلام می کنیم و از مردم شریف کردستان خواستاریم چنین روزهایی را به مقاوتی در برابر ظلم و ستم روا داشته بر خواستهای روا و صلح جویانه ی ملتمان تبدیل کنند.


مادران صلح کردستان شاخه سنندج

3 اسفند 88

Statement by Mourning Mothers on the 11th year of Kurdistan massacre

1388
بیانیه مادران صلح
بیانیه مادران صلح به مناسبت یازدهمین سالروزکشتار مردم کوردستان در سوم اسفند


امروز 3 اسفند است

روزی که اشک و خون در رزمگاه بی عدالتی

در رقصی آکنده از عشق

در پیچشی آرام

خونابه ی آزادی را در رگ های وطن جاری می سازند

امروز 3 اسفند است

آنگاه که اشک گرم مادری بر سرخی وطن آرام می گیرد

آری ،امروز 3 اسفند است

درچنین روزی بود که سیه دلان شبان سیاهی وطن، ما را که در خوابی عمیق خفته بودیم به بیداری ای بی انتها محکوم کرد که تاوان آن آزاده ایست در هزار بند امرالی و خونی ست که در چنین روزی خاک وطن را سیراب کرد.


قسم به این سرخی که اگر اشکمان همراهش شود سیلی ست خروشان

که در پس آن نوریست از آزاده‌گی بر بالین وطن



دریا را با امواجش زیباست ، آسمان را با ستارگان

کوهساران را با لاله زیباست ، لاله را با سرخی

زندگی را با مرگ زیباست و مرگ را با شرف


گریه را با اشک زیباست ، مسرت را با شوق

اشک را با شوق زیباست و گریستن را در مسرت.

چه زیباست چنین گریستنی بر زیبامرگان.


ما به عنوان مادران آشتی سالروز کشتار مردم کردستان را که علیه دسیسه ی بین الدولی 15 شبات قیام کردند محکوم می کنیم و همدردی خود را با مادران داغ دیده سراسر کوردستان اعلام می کنیم و از مردم شریف کردستان خواستاریم چنین روزهایی را به مقاوتی در برابر ظلم و ستم روا داشته بر خواستهای روا و صلح جویانه ی ملتمان تبدیل کنند.


مادران صلح کردستان شاخه سنندج

3 اسفند 88

Sunday, February 21, 2010

قهرمانان این سو و آن سوی دیوار اوین/ Heroes outside Evin Prison Gates

مادران عزادار از روز عاشورا هر چند شب یکبار و از 20 دی ماه که 14 نفر از دوستانمان را به جرم مادر بودن و پیگیر بودن حق فرزندان خود به زندان اوین منتقل کردند تا کنون تقریبا هر شب چند ساعتی همراه با خانواده دیگر زندانیان و مردمی که برای حمایت از فرزندان شجاع این مرزوبوم می آیند جلوی زندان اوین حضور دارند .

در این بین البته برای چندمین بار تعدادی از دوستانمان در اوین بسر می برند . این بار چند شب قبل از 22 بهمن به خانه هایشان ریختند و به بهانه پیشگیری از وقوع جرم دستگیر و راهی اوین کردنشان و من ماندم که وزارت اطلاعات واقعا چقدر بفکر مادران است که نکند کاری دست خودشان بدهند ! این مادران همچنان در بازداشت بسر می برند .

در طی این شبها شاهد اتفاقات قشنگ بسیاری جلوی اوین بودم که بر آن شدم برخی از آنها را با دیگران قسمت کنم . مهمترین تغییری که به وضوح قابل تشخیص است این است که اوایل خانواده ها بسیار ناامید و دلمرده به نظر می رسیدند . به یاد دارم وقتی شب 22 دی ماه مادران را آزاد کردند و ما با شور و اشتیاق ، با دست و سوت به استقبالشان رفتیم اکثراً نگران بودند که نکند شادی و دست زدنمان باعث شود تا فرزندان در بندشان مورد غضب زندانبانان قرار گیرند ، اما کم کم با ادامه پیدا کردن این رویه توسط مادران و استقبال خانواده های دیگر در شب های متوالی از آزادی تک تک زندانیان این جو سنگین شکسته شد تا جایی که اکنون مردم از همه قهرمانانشان با صلوات ، دست زدن و سوت استقبال می کنند .

- از جمله وسایل شخصی که به زندانیان می دهند حوله است که یکی از جوانان که تصادفا حوله اش سبز بود در لحظه آزاد شدن آن را بر روی دوشش انداخت و انگشتانش را به علامت V بالا برده که جمعیت بی امان تشویقش کردند .

- شاهد آزادی جوانی دیگر بودیم که برای چهارمین بار در جریان اعتراضات بعد از انتخابات دستگیر و راهی اوین شده بود هنگام آزادی پدرش با لبخند و در عین حال با بی حوصلگی با دست به او اشاره کرد که این بار خودش بیاید پایین و پسرش به محض پایین آمدن پرسیده بود : 22 بهمن چند شنبه است ؟! و پدر در جواب گفت : اینبار اول وثیقه ات را آماده میکنی و بعد می روی .

- دختر جوانی را دیدم که به محض آزادی بر خاک بیرون از زندان و آزاد وطنش بوسه زد .

- دختران و پسرانی که به محض بیرون آمدن از زندان دنبال خانواده دوستان خود بودند تا از حال فرزندانشان باخبرشان سازند و یا پیغامهای دوستانشان را به خانواده ها برسانند .

- زنان و مردانی که پس از آزادی با حوصله تمام به سوالات تک تک خانواده ها جواب می دادند و تلاش می کردند به آنها روحیه دهند و بگویند فرزندانشان قوی و پر صلابت هستند ، شما قوی باشید .

- زندانیان بسیاری که هنگام آزادی با بالا بردن دستانشان به علامت V نوید پیروزی را می دادند و با تشویق گسترده مردم روبرو می شدند .

- شبی شاهد آزادی حجت الاسلام خلجی بودیم که هنگامی که ملبس به لباس روحانیت از در زندان بیرون آمد جمعیت یکصدا صلوات فرستادند و در این بین چندین نفر یادآوری کردند که سه صلوات پشت هم باشد تا به زندانبانان آزادی بگویند مردم احترامات ویژه را برای روحانیون واقعی ، به تشخیص خود و داوطلبانه قائل می شوند و تا زمانی که سوار خودرویش شود با صلوات ، دست و سوت از طرف مردم مشایعت شد .

- در شب 23 بهمن خانواده ای 15 نفره حضور داشتند که 8 نفرشان از شهرهای کوچک آمده بودند همراه با فرزندانی خردسال و مادربزرگی پیر تا در راهپیمایی جنبش سبز حضور یابند و برای تکمیل کار زیبایشان برای همراهی با زندانیان و خانواده هایشان جلوی زندان حضور یافتند ، در بینشان کودکانی 4 و 10 ساله حضور داشتند و مادربزرگی هفتاد و چند ساله که آمده بود در کنار نوه های خردسالش باشد تا فرزندانش فارغ از نگرانی برای نوه هایش در راهپیمایی حضور یابند چون می داند که اگر ساندیس ، مرغ ، گوشت و پول به از ما بهتران می رسد سهم مردم فحاشی ،گاز اشک آور ، باتوم ، زندان و شاید سرب داغ است . ترکیب سنی این خانواده بسیار جالب بود کودکانی 4 و 10 ساله ، پسردائی و دختردائی حدود 18 تا 20 ساله ، مادر و پدری حدوداً 30 ساله ، خاله ها و زن دائی هایی حدوداً 40 ساله ، دائی حدود 50 سال و مادربزرگی هفتاد و چند ساله . مادر کودک 4 ساله می گفت پسرش با بی صبری منتظر مرد شدن خود می باشد و هر از چند گاهی جلوی آینه می رود و از مادرش می پرسد اینها سیبیله ؟ من دارم مرد میشم ! آن شب کنار مادرش آمد و با زبان بسیار شیرین کودکانه گفت : مامان اگه من پشت اون دیوار برم کلی مرد میشم و وقتی مادر پرسید چرا ؟ جواب داد : دائی میگه ، و من از خود می پرسم آیا با چنین پشتوانه ای از نسل های مختلف که اینگونه همدل و همراه هستند حق داریم حتی لحظه ای در پیروزیمان تردید نکنیم ؟

- شب 28 بهمن حدود 50 نفر از فرزندان ایران در میان شور و اشتیاق فراوان خانواده ها و حامیانشان از زندان آزاد شدند . حداقل 6 نفر از دختران و پسران جوان با مدرک جرمشان که کیس کامپیوتری در بغلشان بود آزاد شدند . اکثر آنها بصورت جمع 4 و 6 نفره و تقریبا پشت سر هم بیرون آمدند و در این زمان بود که صدای شادی و دست و سوت مردم بی وقفه و پشت هم شنیده میشد .

- شب 30 بهمن ساعت 9 شب دم زندان بودیم وقتی رسیدیم دوستان گفتند ظاهرا دیگر آزادی نداریم و به خانواده ها گفتند که بروند ما گفتیم یک ساعت دیگر هم منتظر می مانیم . حوالی ساعت 9:30 بود که خانم و آقایی جوان را دیدیم که با چند شاخه گل رز زیبا و تازه به جمع نزدیک شدند . دختر جوان به جمع که رسید ابتدا یک شاخه را به پدری پیر داد و پس از آن یک شاخه دیگر را به من و همینطور شاخه های گل را بین جمعیت تقسیم کرد . در برگشتشان جلو رفتم و بار دیگر از این کار بسیار زیبایشان تشکر کردم و پرسیدم کسی از شما آزاد شدند ؟ پسر جوان در جواب با اندوه و اشکی در چشم گفت : نه ، از سال 67 دیگر امیدی به آزادیش نداریم آمدیم تا بگوییم که شما تنها نیستید ، ما هم با شما همدردیم و هیچ تفاوتی ندارد . فهمیدم که از خانواده اعدام شدگان سال 67 هستند و بسیار متاثر شدم و در جواب گفتم : کاملا درسته ، ما هم برای حمایت می آییم و آنها اصلا خود ما هستند و ما می توانستیم جای آنها باشیم چون آنان همان حرفی را زدند که ما زدیم . بار دیگر از آنها تشکر کردم و گفتم کارشان بسیار زیبا و با ارزش بود .

شاخه گل را به دختر یکی از مادران عزادار که در بند است دادم تا پس از آزادی مادرش به او تقدیم کند و حکایت امشب را باز گوید .

در جمع جلوی زندان دیگر همه آشنایند و صمیمی . اینجا جایی است که خانواده ها تصمیم گرفتند تا غمهای خود را با هم قسمت کنند و به جای گریستن در تنهایی می آیند تا کنار هم بایستند و به یکدیگر بگویند که تنها نیستند و حمایت خود از فرزندان ، پدران و مادران زندانی را با روحیه ای مصمم و امیدوار اعلام کنند .



مشاهدات یکی از مادران عزادار

01 اسفند 1388


--

Wednesday, February 3, 2010

Kaveh Kermanshahi, human rights campaigner detained

گفتگو با گلاله بهرامی از فعالان کمپین یک میلیون امضاء در کرمانشاه درباره چگونگی بازداشت کاوه قاسمی کرمانشاهی

تغییر برای برابری - کاوه قاسمی کرمانشاهی روزنامه نگار، از فعالان پرکار حقوق بشر و سخنگوی سازمان دیده بان حقوق بشر کردستان است. او همچنین از اعضای کمپین یک میلیون امضا در کرمانشاه، عضو انجمن ژیار که جلوی کار آن گرفته شد و نیز از اعضای سازمان ادوار تحکیم وحدت است. او صبح 4 شنبه ،14 بهمن ماه، در منزل خود بازداشت شد .در این رابطه گفتگوی خبری کوتاهی داشتیم با گلاله بهرامی ، از فعالان حقوق زنان و از اعضای کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز در کرمانشاه و چگونگی بازداشت کاوه قاسمی و وضعیت او پس از بازداشت را از گلاله بهرامی جویا شدیم که آن را در پی می خوانید.

-کاوه چه ساعتی و چه طور بازداشت شد؟

صبح چهارشنبه 7 نفر مسلح با نشان دادن کلتهای کمریشان ساعت 7.45 صبح وارد منزل کاوه می شوند.کاوه خواب بوده و فقط پدرش در منزل حضور داشته است. تا ساعت 11 در منزل کاوه بودند و خانه را کاملا تفتیش کردند و تمام وسایل شخصی کاوه مثل لب تاب، کیس، مجلات، کتابها و حتی شناسنامه و پاسپورت و برخی از رسانه های داخل منزل را نیز با خود بردند و کل اتاقش را بهم ریختند.

-برخوردها هنگام بازداشت چطور بود با کاوه؟آیا حکم برای بازداشتش داشتند؟

پدرش میگوید برخوردشان محترمانه بوده است. کاوه را بردند توی اتاقش و نگذاشتند پدرش برود داخل اتاق . پدرش اما خیلی بی تابی کرده و گریه می کرده و تحت آن شرایط هم میگفت که حتی کاوه میامد و تسلایش میداد و مدام میگفت اگر من هم بروم یکی هستم مثل این همه که برده اند و ناراحت نباش و از این حرفها خلاصه... در باره حکم هم پدرش میگوید که حکم داشتند ولی متاسفانه نمی داند آن افراد از طرف چه جایی به منزل آقای قاسمی آمده بودند و حکم را نتوانسته به دقت ببیند.

-آیا در روزهای اخیر مشکلی از این بابت برایش پیش آمده بود؟

نه مشکل خاصی از این بابتها نبوده. کاوه تا آخرین لحطات پیش از بازداشتش هم پی گیر فعالیتهای حقوق بشری اش بود. دغدغه او تنها حقوق بشر بود و حتی دیشب هم تازه از سنندج برگشته بود و برای دیدار از خانواده های زندانیانی چون مختار زارعی،یاسر گلی و حبیب الله لطیفی به آنجا رفته بود و سعی می کرد تا از آنها دلجویی کند. او تنها پیگیر وضعیت حقوق بشر به ویژه در کردستان بود.

-آیا از وضعیت کنونی اش خبر دارید؟می دانید در چه محلی در بازداشت به سر می برد؟

فعلا هیچ خبری از اینکه کجاست نداریم. روز چهارشنبه تماسی نگرفته. مادرش هم عصر روز چهارشنبه به اداره اطلاعات کرمانشاه مراجعه کرده اما جوابی نگرفت و دادن جواب را موکول کرده اند به روز پنجشنبه.امیدوارم در این روز بتوانیم از او خبری بگیریم.ما باز هم می گوییم که کاوه قاسمی کرمانشاهی تنها پی گیر وضعیت حقوق بشر در کرمانشاه بوده و هیچ جرمی مرتکب نشده اس

موج در موج، اعدام، سرکوب، حبس، شکنجه: هدیه رژیم نظامی/اسلامی به مردم ایران در استانه سی و یکمین سال

براستی که سی سال و اندی گذشت از ان روزهائی که در خیابانها بودیم و فریاد میزدیم مرگ بر دیکتاتور و ارزوی ازادی و استقلال و جمهوری فارغ از قتل و شکنجه و اعدام را در سر هامان میپروراندیم.
براستی که سی و اندی سال گذست اما در حسرت ارزوی براورده شدن پاره ای ازان ارزوهای دلپذیری که ما را بهم پیوند داد وبه کوچه و خیابان کشاند تا شاه را برانیم ، یعنی دیو را برانیم و بجایش فرشته بینشانیم.
فرشته ای که بر بال ارزوهای ما نشست و بر پیکر زمین ایران فرود امد اما ضحاک . اتیلا . چنگیز و تیمور بود و نه کمتر.
اکنون که سالها از ان سالهای ارزو پرور میگذرد و ما در سراشیبی کهنسالی به سالهای دور نگاه میکنیم قامت دیوان را میبینیم که در ان روزها ندیدیم که با هیچ احساس زمینی بر ما و بدست ما غالب امدند و بنام فرشته با ما ان کردند که دیوان هرگز نکردند.
جوانانمان را در بند، پیرانمان را در حسرت ارزوهای بر باد رفته، رنانمان را به پستوهای قرون و ایرانمان را به دعا و جادوی جمکران و قندیل رمالان بستند و با اینهمه از مای ایرانی نتوانستندان بسازند که میخواستند
باشد سی و یکمین سالگرد بهمن اخرین سالگردی باشد که بیاد بماند از انان..

Monday, February 1, 2010