Thursday, December 2, 2010

شهلا جاهد بدار اویخته شد: تراژدی باز تولید قاتل در حکومت اسلامی

حکومتی که قاتل بازتولید میکند
روحی شفیعی

امروز باز هم شاهد کشته شدن زنی بودیم که گویا زنی دیگر را بقتل رسانده بود و خود بدست یکی از افراد خانواده مقتول بنا بر امر قصاص به دار اویخته شد!
تراژدی مسئله در اینجا بازتولید قاتل در حکومتی است که مردانش بویژه انها که مال و مقامی دارند میتوانند زنان بسیاری را در خرمسراهای مدرن بنام صیغه نگهدارند و باعث و بانی فجایعی شوند از نوع انکه امروز شاهد ان بودیم.
بیائید با هم ماجرا را بازسازی کنیم:
ناصر محمد خانی، بازیگر فوتبال ایران با داشتن زن و فرزند هوای "نشاندن" زنی دیگر را دارد. چرا که نداشته باشد؟ مال و منال دارد، نام و مقام دهن پرکن دارد و بالاتر از همه اجازه رسمی حکومتی را هم دارد..دختر جوانی بنام شهلا را بدام هوسرانی خود میکشد، اغوا میکند و با خواندن یک ورد در خانه ای مینشاند تا هر زمان که دلش از زن خانگی و رسمی زده شد بسراغ او برود که جوانتر و شادابتر است.
زن جوان- بروایتی که بر طبق ان حکم قتلش صادر شد- این قرار را بر نمیتابد و با رخنه در خانه اصلی ناصر محمد خانی همسر او لاله سحر خیزان را بقتل میرساند. لاله بیگناه و مادر دوفرزند بیگناهتر در این میان قربانی هوس مردی میشود که زندگی او و قاتل او را- باز هم اگر بپذیریم که شهلا قاتل بود- بر باد داد.

انچه که طی سالهای زندانی بودن شهلا جاهد روی داد روایت تراژدی غمباریست که در پس ان واقعیتی بس دردناک از روزگار زن ایرانی و قوانین نابرابر و یکسویه مرد ساخته را در خود نهفته دارد.
نگارنده روزهای اولیه دادگاه شهلا جاهد را بیاد میاورد و گزارشاتی از حضور این زن جوان که عشق چشمانش را کور کرده بود و بجای سخن از ستمی که بر او رفته است از عشق خود به مردی سخن میراند و برای او شعر و ترانه میخواند که امروز با خونسردی هرچه تمام تر در گوشه ای زبونانه ایستاد و رقص مرگ عاشق خود را تماشا کرد. مردی زبون و بواقع نامرد!
در این میان علاوه بر دو قربانی : شهلا و لاله، فرزندان لاله نیز با ازدست دادن مادر و درگیرشدن در پیچ و خم زندگی زبونانه پدر به قربانبان زنده این تراژدی افزوده میشوند.
تا این جای صورت مسئله برمیگردد به خود حادثه و قربانی شدن یک مجموعه بخاطر هوسرانی یک مرد!
سر رشته درازتر این تراژدی عمیقتر اما بدست حکومتی است که با دادن اجازه کشتن قاتل به خانواده مقتول به جمع قاتلان میافزاید. اگر قاتلی در یک لحظه و بدون برنامه ریزی قبلی اقدام به قتل میکند در این مورد قاتل از قبل میداند که قرار است افتخار کشتن انسان دیگر را داشته باشد. افتخار میگویم گرنه ان فرد پس از گرفتن جان انسان دیگر چگونه میتواند فردای ان روز چشم در چشم جهان به زندگی عادی برگردد بدون اخساس گناه اگر، که عملش همراه با نشان افتخار نباشد!
در ایران امروز تراژدی ان نیست که مردان اجازه دارند هوسرانی را تا سرحد نامحدود بکشانند و زنان بسیاری را در این راه قربانی کنند و فرزندانی را بی مادر یا پدر.عمق تراژدی در باز تولید قاتل است.
حکومتی که اگاهانه در مواردی چون قصاص از خانواده قربانی با ارزش گذاری بر امر قصاص بدست انها یک قاتل باز تولید میکند.
به این ترازدی بنگریم که بیک روایت پسر لاله سحرخیزان و بروایتی دیگر برادر او حکم قصاص را اجرا کردند، یعنی که چهاپایه را از زیر پای شهلای جاهد کشیدند، یعنی که یک انسان را کشتند با اجازه رسمی و در برابر چشمان جهانی! وای بر ما که نمیدانیم در پس چند دهه حکومت قاتل ساز و قاتل پرور چه تراژدی عمیقتری نهفته شده است.

تراژدی باز تولید قاتل!