حکومتی که قاتل بازتولید میکند
روحی شفیعی
امروز باز هم شاهد کشته شدن زنی بودیم که گویا زنی دیگر را بقتل رسانده بود و خود بدست یکی از افراد خانواده مقتول بنا بر امر قصاص به دار اویخته شد!
تراژدی مسئله در اینجا بازتولید قاتل در حکومتی است که مردانش بویژه انها که مال و مقامی دارند میتوانند زنان بسیاری را در خرمسراهای مدرن بنام صیغه نگهدارند و باعث و بانی فجایعی شوند از نوع انکه امروز شاهد ان بودیم.
بیائید با هم ماجرا را بازسازی کنیم:
ناصر محمد خانی، بازیگر فوتبال ایران با داشتن زن و فرزند هوای "نشاندن" زنی دیگر را دارد. چرا که نداشته باشد؟ مال و منال دارد، نام و مقام دهن پرکن دارد و بالاتر از همه اجازه رسمی حکومتی را هم دارد..دختر جوانی بنام شهلا را بدام هوسرانی خود میکشد، اغوا میکند و با خواندن یک ورد در خانه ای مینشاند تا هر زمان که دلش از زن خانگی و رسمی زده شد بسراغ او برود که جوانتر و شادابتر است.
زن جوان- بروایتی که بر طبق ان حکم قتلش صادر شد- این قرار را بر نمیتابد و با رخنه در خانه اصلی ناصر محمد خانی همسر او لاله سحر خیزان را بقتل میرساند. لاله بیگناه و مادر دوفرزند بیگناهتر در این میان قربانی هوس مردی میشود که زندگی او و قاتل او را- باز هم اگر بپذیریم که شهلا قاتل بود- بر باد داد.
انچه که طی سالهای زندانی بودن شهلا جاهد روی داد روایت تراژدی غمباریست که در پس ان واقعیتی بس دردناک از روزگار زن ایرانی و قوانین نابرابر و یکسویه مرد ساخته را در خود نهفته دارد.
نگارنده روزهای اولیه دادگاه شهلا جاهد را بیاد میاورد و گزارشاتی از حضور این زن جوان که عشق چشمانش را کور کرده بود و بجای سخن از ستمی که بر او رفته است از عشق خود به مردی سخن میراند و برای او شعر و ترانه میخواند که امروز با خونسردی هرچه تمام تر در گوشه ای زبونانه ایستاد و رقص مرگ عاشق خود را تماشا کرد. مردی زبون و بواقع نامرد!
در این میان علاوه بر دو قربانی : شهلا و لاله، فرزندان لاله نیز با ازدست دادن مادر و درگیرشدن در پیچ و خم زندگی زبونانه پدر به قربانبان زنده این تراژدی افزوده میشوند.
تا این جای صورت مسئله برمیگردد به خود حادثه و قربانی شدن یک مجموعه بخاطر هوسرانی یک مرد!
سر رشته درازتر این تراژدی عمیقتر اما بدست حکومتی است که با دادن اجازه کشتن قاتل به خانواده مقتول به جمع قاتلان میافزاید. اگر قاتلی در یک لحظه و بدون برنامه ریزی قبلی اقدام به قتل میکند در این مورد قاتل از قبل میداند که قرار است افتخار کشتن انسان دیگر را داشته باشد. افتخار میگویم گرنه ان فرد پس از گرفتن جان انسان دیگر چگونه میتواند فردای ان روز چشم در چشم جهان به زندگی عادی برگردد بدون اخساس گناه اگر، که عملش همراه با نشان افتخار نباشد!
در ایران امروز تراژدی ان نیست که مردان اجازه دارند هوسرانی را تا سرحد نامحدود بکشانند و زنان بسیاری را در این راه قربانی کنند و فرزندانی را بی مادر یا پدر.عمق تراژدی در باز تولید قاتل است.
حکومتی که اگاهانه در مواردی چون قصاص از خانواده قربانی با ارزش گذاری بر امر قصاص بدست انها یک قاتل باز تولید میکند.
به این ترازدی بنگریم که بیک روایت پسر لاله سحرخیزان و بروایتی دیگر برادر او حکم قصاص را اجرا کردند، یعنی که چهاپایه را از زیر پای شهلای جاهد کشیدند، یعنی که یک انسان را کشتند با اجازه رسمی و در برابر چشمان جهانی! وای بر ما که نمیدانیم در پس چند دهه حکومت قاتل ساز و قاتل پرور چه تراژدی عمیقتری نهفته شده است.
تراژدی باز تولید قاتل!
Our blog is dedicated to publish accurate and recent news, views, articles, videos and comments on Iran. We invite all Iranians as well as non-Iranians to contribute to this blog, make it the centre of reliable information.
Thursday, December 2, 2010
Sunday, September 5, 2010
Campaign Shiva in various cities
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article115 paris
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article112 roma 2
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article111 roma 1
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article108 frankfurt
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article106 losangeles
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article102 london 2
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article96 berlin
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article56 vian(madarane azadar)
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article55 dubllin
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article49 dizhon (shiva va sekine)
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article100 london1
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article112 roma 2
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article111 roma 1
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article108 frankfurt
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article106 losangeles
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article102 london 2
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article96 berlin
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article56 vian(madarane azadar)
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article55 dubllin
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article49 dizhon (shiva va sekine)
http://chrr.biz/shiva/spip.php?article100 london1
Labels:
court case,
IRAN,
political prisoner in danger
Friday, September 3, 2010
شیوا نظر اهاری را ازاد کنید
کمپین ازادی شیوا در روزهای 2 و 3 سپتامبر در بیش از 10 شهر مختلف جهان گردهمائی هائی در برابر سفارتخانه های جمهوری اسلانی ایران ترتیب داد و طی ان تظاهر کنندگان با ماسک های تصاویر شیوا و پلاکاردهائی که بر انها ازادی شیوا و همه زندانیان سیاسی خواسته شده بود حضور یافتند شهرهائی که در انها این تظاهرات برگزار شدند عبات بودند از برلین ، لوس انجلس،سوئد، لندن، پاریس،واشنگتن، هنگ کنگ، ژاپن، لوکزامبورک، تورونتو.
کمپین شیوانظر اهاری امیدوار است که مقامات قضائی ایران با احترام به قوانینی که خود واضع ان بوده اند شیوا را از همه اتهامات بی اساس تبرئه و ازاد کند. گمپین شیوا نظر اهاری امیدوار است که جمهوری اسلامی ایران با احترام به قوانین و میثاقهای بین المللی که خود از امضا کنندگان انهاست همه زندانیان سیاسی و عقیدتی را ازاد کند.
ویویوی زیر در یوتیوب از مراسمی که در لندن با حضور نماینده عفو بین الملل برگزار گرفته شده است
http://www.youtube.com/watch?v=Im9CO-nxLaE&feature=player_embedded
کمپین شیوانظر اهاری امیدوار است که مقامات قضائی ایران با احترام به قوانینی که خود واضع ان بوده اند شیوا را از همه اتهامات بی اساس تبرئه و ازاد کند. گمپین شیوا نظر اهاری امیدوار است که جمهوری اسلامی ایران با احترام به قوانین و میثاقهای بین المللی که خود از امضا کنندگان انهاست همه زندانیان سیاسی و عقیدتی را ازاد کند.
ویویوی زیر در یوتیوب از مراسمی که در لندن با حضور نماینده عفو بین الملل برگزار گرفته شده است
http://www.youtube.com/watch?v=Im9CO-nxLaE&feature=player_embedded
Friday, August 27, 2010
شیوا را ازاد کنید
کارزار بین المللی برای رهایی شیوا نظر آهاری
"شیوا را فورا و بدون قید و شرط آزاد کنید"
http://www.chrr.biz/shiva/index.php
شیوا نظر آهاری، شهروند 26 ساله ایرانی و مدافع حقوق بشر در حال حاضر به طور غیر قانونی در یکی از بدنام ترین زندانهای جهان به خاطر دفاع از حقوق دیگران زندانی می باشد. تاریخ محاکمه او روز 13 شهریور 89 تعیین گشته است. اتهامات اواجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم و نگران کننده تر از همه محاربه است. حداکثر مجازات تعیین شده برای محاربه در قوانین ایران اعدام می باشد.
شیوا از سال 1383 در سه نوبت مختلف دستگیر و به زندان اوین منتقل شده و مدتهای طولانی از دوران بازداشت خود را در سلولهای انفرادی سپری کرده است. آخرین بار در 29 آذر 1388 دستگیر شد و از آن زمان تا کنون در بلا تکلیفی به سر می برد چرا که تا تیر ماه امسال، قوه قضاییه از دادن جزییات اتهامات او سر باز می زد.
گروهی از فعالین و مدافعین حقوق بشر گرد هم آمدند تا به راه اندازی یک کارزار بین المللی برای جلب توجه افکار عمومی به بازداشت و اسارت غیر قانونی شیوا نظر آهاری اقدام کنند. پیام اصلی این کارزار ساده و سرراست است: شیوا را فورا و بدون قید و شرط از زندان آزاد کنید.
این کارزار روشهای ارتباطی گوناگونی را برای انتشار داستان و پرونده شیوا در سطح بین المللی به کار می برد. هزاران نفر از حامیان نامه های بسیاری را تا کنون به سازمان ملل، سفارتخانه های ایران و رسانه ها فرستاده اند و از همه سازمان های متبوع درخواست کرده اند که برای رهایی شیوا اقدامات مقتضی را اتخاذ کنند.
در مرحله بعدی از حامیان در سرتاسر جهان درخواست شده که در یک کارزاری شرکت کنند که طی آن از خانه یا دفتر کار خود عکس یا ویدئویی در حمایت از شیوا ارسال کنند. همچنین، سازمانهای حقوق بشری و غیر سیاسی مانند عفو بین الملل، دیده بان حقوق بشر، و خبرنگاران بدون مرز مواضع محکمی علیه زندانی شدن شیوا گرفته اند و خواستار آزادی فوری او شده اند.
این کارزار هرگونه اتهامی علیه شیوا نظر آهاری ار نادرست می پندارد. شیوا فردی است دوستدار و عاشق آزادی که فعالیتهایش همیشه در جهت دفاع از حقوق آن دسته از شهروندان ایرانی بوده است که فراموش شده اند و یا حقوقشان مورد تعرض قرار گرفته است. در روزهای 11 و 12 شهریور 1389 طرفداران او در برابر سفارتخانه های جمهوری اسلامی گرد آمده و ماسکهای مزین به عکس شیوا را بر صورت خود زده تا همدردی خویش با او حمایت خود از او را به نمایش بگذارند
شهرهای تایید شده: لندن، پاریس، برلین، واشنگتن،، تورنتو
مکان، ساعت و روز تجمعات در سایت کمپین برای شیوا به روز خواهد شد
http://www.chrr.biz/shiva/index.php
برای اطلاعات بیشتر:
cmpgnforshiva@gmail.com
آمریکا - پروانه parvaneh.vahidmanesh@gmail.com
کانادا - مریم maryam.nayebyazdi@gmail.com
اروپا - رویا royakashefi@gmail.com
--
"شیوا را فورا و بدون قید و شرط آزاد کنید"
http://www.chrr.biz/shiva/index.php
شیوا نظر آهاری، شهروند 26 ساله ایرانی و مدافع حقوق بشر در حال حاضر به طور غیر قانونی در یکی از بدنام ترین زندانهای جهان به خاطر دفاع از حقوق دیگران زندانی می باشد. تاریخ محاکمه او روز 13 شهریور 89 تعیین گشته است. اتهامات اواجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم و نگران کننده تر از همه محاربه است. حداکثر مجازات تعیین شده برای محاربه در قوانین ایران اعدام می باشد.
شیوا از سال 1383 در سه نوبت مختلف دستگیر و به زندان اوین منتقل شده و مدتهای طولانی از دوران بازداشت خود را در سلولهای انفرادی سپری کرده است. آخرین بار در 29 آذر 1388 دستگیر شد و از آن زمان تا کنون در بلا تکلیفی به سر می برد چرا که تا تیر ماه امسال، قوه قضاییه از دادن جزییات اتهامات او سر باز می زد.
گروهی از فعالین و مدافعین حقوق بشر گرد هم آمدند تا به راه اندازی یک کارزار بین المللی برای جلب توجه افکار عمومی به بازداشت و اسارت غیر قانونی شیوا نظر آهاری اقدام کنند. پیام اصلی این کارزار ساده و سرراست است: شیوا را فورا و بدون قید و شرط از زندان آزاد کنید.
این کارزار روشهای ارتباطی گوناگونی را برای انتشار داستان و پرونده شیوا در سطح بین المللی به کار می برد. هزاران نفر از حامیان نامه های بسیاری را تا کنون به سازمان ملل، سفارتخانه های ایران و رسانه ها فرستاده اند و از همه سازمان های متبوع درخواست کرده اند که برای رهایی شیوا اقدامات مقتضی را اتخاذ کنند.
در مرحله بعدی از حامیان در سرتاسر جهان درخواست شده که در یک کارزاری شرکت کنند که طی آن از خانه یا دفتر کار خود عکس یا ویدئویی در حمایت از شیوا ارسال کنند. همچنین، سازمانهای حقوق بشری و غیر سیاسی مانند عفو بین الملل، دیده بان حقوق بشر، و خبرنگاران بدون مرز مواضع محکمی علیه زندانی شدن شیوا گرفته اند و خواستار آزادی فوری او شده اند.
این کارزار هرگونه اتهامی علیه شیوا نظر آهاری ار نادرست می پندارد. شیوا فردی است دوستدار و عاشق آزادی که فعالیتهایش همیشه در جهت دفاع از حقوق آن دسته از شهروندان ایرانی بوده است که فراموش شده اند و یا حقوقشان مورد تعرض قرار گرفته است. در روزهای 11 و 12 شهریور 1389 طرفداران او در برابر سفارتخانه های جمهوری اسلامی گرد آمده و ماسکهای مزین به عکس شیوا را بر صورت خود زده تا همدردی خویش با او حمایت خود از او را به نمایش بگذارند
شهرهای تایید شده: لندن، پاریس، برلین، واشنگتن،، تورنتو
مکان، ساعت و روز تجمعات در سایت کمپین برای شیوا به روز خواهد شد
http://www.chrr.biz/shiva/index.php
برای اطلاعات بیشتر:
cmpgnforshiva@gmail.com
آمریکا - پروانه parvaneh.vahidmanesh@gmail.com
کانادا - مریم maryam.nayebyazdi@gmail.com
اروپا - رویا royakashefi@gmail.com
--
Help us free Shiva Nazar Ahari from prison
GLOBAL CAMPAIGN TO FREE SHIVA NAZAR AHARI
"RELEASE HER IMMEDIATELY AND UNCONDITIONALLY!"
Date before her court: 2 September 2010
Worldwide
August 26, 2010 - Shiva Nazar Ahari, a 26-year-old Iranian citizen and human rights defender is illegally detained in one of the world's most notorious prisons for defending the rights of others. Her trial is set for September 4, 2010. She is charged with conspiracy, collusion and most worryingly the charge of Moharebeh (waging war against God), an offence with the maximum penalty of death.
Since 2004 she has been sent to Tehran's Evin prison on three separate occasions and spent long periods of her detention in solitary confinement. Her last arrest was on December 20, 2009 and Shiva has lived in a state of limbo for most of her long detention because until June 2010 the Judiciary failed to provide any answers or specifics on her charges
A group of activists and human rights defenders have united to launch a global campaign that focuses on shedding light on the illegal detention of Shiva Nazar Ahari. The main message of the Campaign is simple: Release Shiva from prison immediately and unconditionally. The Campaign utilizes various communication methods to take Shiva's story on an international level. Thousands of supporters have already sent letters to the United Nations, Iranian embassies, and the media to urge all organizations to take action for Shiva Nazar Ahari. As a next step supporters around the world are urged to participate in the campaign from their home or office by submitting a video message or picture of support. Also, world renowned human rights and non-partisan organizations like Amnesty International, Human Rights Watch, and Reporters Without Borders have taken a firm stance against Shiva's imprisonment and demanded her immediate release.
The Campaign views any charges against Shiva's humanitarian activities as false. Shiva is a freedom-loving person whose activism work has always consisted of defending the rights of forgotten or abused Iranian citizens. On August 2 and 3, 2010 human rights supporters will gather outside Islamic Republic Embassies and wear Shiva Nazar Ahari face masks to demonstrate their solidarity with her.
Confirmed Cities so far: London, Paris, Berlin, Washington, Toronto
Other locations and times will be updated on the Campaign's website http://www.chrr.biz/shiva/index-en.php
Further information (English)
USA: Parvaneh parvaneh.vahidmanesh@gmail.com
Canada: Maryam maryam.nayebyazdi@gmail.com
Europe: Roya royakashefi@gmail.com
"RELEASE HER IMMEDIATELY AND UNCONDITIONALLY!"
Date before her court: 2 September 2010
Worldwide
August 26, 2010 - Shiva Nazar Ahari, a 26-year-old Iranian citizen and human rights defender is illegally detained in one of the world's most notorious prisons for defending the rights of others. Her trial is set for September 4, 2010. She is charged with conspiracy, collusion and most worryingly the charge of Moharebeh (waging war against God), an offence with the maximum penalty of death.
Since 2004 she has been sent to Tehran's Evin prison on three separate occasions and spent long periods of her detention in solitary confinement. Her last arrest was on December 20, 2009 and Shiva has lived in a state of limbo for most of her long detention because until June 2010 the Judiciary failed to provide any answers or specifics on her charges
A group of activists and human rights defenders have united to launch a global campaign that focuses on shedding light on the illegal detention of Shiva Nazar Ahari. The main message of the Campaign is simple: Release Shiva from prison immediately and unconditionally. The Campaign utilizes various communication methods to take Shiva's story on an international level. Thousands of supporters have already sent letters to the United Nations, Iranian embassies, and the media to urge all organizations to take action for Shiva Nazar Ahari. As a next step supporters around the world are urged to participate in the campaign from their home or office by submitting a video message or picture of support. Also, world renowned human rights and non-partisan organizations like Amnesty International, Human Rights Watch, and Reporters Without Borders have taken a firm stance against Shiva's imprisonment and demanded her immediate release.
The Campaign views any charges against Shiva's humanitarian activities as false. Shiva is a freedom-loving person whose activism work has always consisted of defending the rights of forgotten or abused Iranian citizens. On August 2 and 3, 2010 human rights supporters will gather outside Islamic Republic Embassies and wear Shiva Nazar Ahari face masks to demonstrate their solidarity with her.
Confirmed Cities so far: London, Paris, Berlin, Washington, Toronto
Other locations and times will be updated on the Campaign's website http://www.chrr.biz/shiva/index-en.php
Further information (English)
USA: Parvaneh parvaneh.vahidmanesh@gmail.com
Canada: Maryam maryam.nayebyazdi@gmail.com
Europe: Roya royakashefi@gmail.com
Friday, August 20, 2010
بيانيه مادران پارك لاله (مادران عزادار
تغییر نام، اعلام خواستهها و مواضع
ما، مادران عزادار پس از يكسال عزاداري همراه با دادخواهي مصمم تر از پيش حركت خود را تا رسيدن به خواسته هاي قانونيمان ادامه خواهيم داد و در ادامه اين راه از اين پس خود را مادران پارك لاله مي ناميم چرا كه اولين ميعادگاه اين خانواده بزرگ پارك لاله تهران بوده و اولين تجمع سكوت در تاريخ 6/4/88 در همين پارك برگزار گرديد.
مادران به رغم فشار، تهديد، توهين و بازداشت از پاي ننشسته، همچنان و همه جا بين مردم حضوري فعال دارند.
مادران پارك لاله، مادراني هستند كه فرزندانشان بخاطر شركت در راهپيمايي اعتراضي، آرام و ميليوني پس از انتخابات دوره دهم رياست جمهوري به صرف اعتراض به نتيجه انتخابات كشته شدند. اعتراضي كه با شليك مستقيم به سمت ميليون ها معترض پاسخ گفته شد و در نتيجه آن ده ها تن به قتل رسيدند.
مادران پارك لاله، مادران تمامي زندانيان سياسي، عقيدتي، فعالان مدني و زندانيان گمنامي هستند كه در زندان هاي كهريزك، اوين، رجايي شهر و ... كشته شدند، شكنجه گشتند، مورد تجاوز قرار گرفتند و يا در دادگاه هاي نمايشي محاكمه و به احكام سنگين محكوم شدند.
مادران پارك لاله، مادران جانباختگان سي و يك سال گذشته هستند كه هرگز از خون فرزندانشان نخواهند گذشت و خواهان محاكمه آمران و عاملان اعدام هاي فردي و دسته جمعي، كشتارهاي قومي و ديني، زندان، شكنجه، تجاوز، ترور، شبيخون به منازل، به خاك و خون كشيدن خوابگاه ها و ... از دهه شصت تا كنون هستند.
مادران پارك لاله، مادران تمامي جوانان اين سرزمين هستند كه توسط نيروهاي امنيتي بازداشت و سپس مفقود شدند و تاكنون هيچ اثري از آنان نيست.
مادران پارك لاله، مادران تمامي مجروحان حوادث يكسال اخير مي باشند كه با معلوليت زندگي مشقت باري را پيش روي دارند.
مادران پارك لاله، اعدام را يك قتل سازمان يافته مي دانند و مخالف هرگونه قتلي با هر شكل و هر نامي از جمله سنگسار و قصاص مي باشند و خواهان لغو قانون مجازات اعدام هستند.
مادران پارك لاله، كه خود قرباني خشونت و تبعيض عليه زنان بوده و هستند از تمامي فعاليت هاي مخالف خشونت و برابري خواهانه حمايت مي كنند و بر همه زنان و مردان آزاده درود مي فرستند.
مادران پارك لاله (مادران عزادار) - مرداد ماه 89
ما، مادران عزادار پس از يكسال عزاداري همراه با دادخواهي مصمم تر از پيش حركت خود را تا رسيدن به خواسته هاي قانونيمان ادامه خواهيم داد و در ادامه اين راه از اين پس خود را مادران پارك لاله مي ناميم چرا كه اولين ميعادگاه اين خانواده بزرگ پارك لاله تهران بوده و اولين تجمع سكوت در تاريخ 6/4/88 در همين پارك برگزار گرديد.
مادران به رغم فشار، تهديد، توهين و بازداشت از پاي ننشسته، همچنان و همه جا بين مردم حضوري فعال دارند.
مادران پارك لاله، مادراني هستند كه فرزندانشان بخاطر شركت در راهپيمايي اعتراضي، آرام و ميليوني پس از انتخابات دوره دهم رياست جمهوري به صرف اعتراض به نتيجه انتخابات كشته شدند. اعتراضي كه با شليك مستقيم به سمت ميليون ها معترض پاسخ گفته شد و در نتيجه آن ده ها تن به قتل رسيدند.
مادران پارك لاله، مادران تمامي زندانيان سياسي، عقيدتي، فعالان مدني و زندانيان گمنامي هستند كه در زندان هاي كهريزك، اوين، رجايي شهر و ... كشته شدند، شكنجه گشتند، مورد تجاوز قرار گرفتند و يا در دادگاه هاي نمايشي محاكمه و به احكام سنگين محكوم شدند.
مادران پارك لاله، مادران جانباختگان سي و يك سال گذشته هستند كه هرگز از خون فرزندانشان نخواهند گذشت و خواهان محاكمه آمران و عاملان اعدام هاي فردي و دسته جمعي، كشتارهاي قومي و ديني، زندان، شكنجه، تجاوز، ترور، شبيخون به منازل، به خاك و خون كشيدن خوابگاه ها و ... از دهه شصت تا كنون هستند.
مادران پارك لاله، مادران تمامي جوانان اين سرزمين هستند كه توسط نيروهاي امنيتي بازداشت و سپس مفقود شدند و تاكنون هيچ اثري از آنان نيست.
مادران پارك لاله، مادران تمامي مجروحان حوادث يكسال اخير مي باشند كه با معلوليت زندگي مشقت باري را پيش روي دارند.
مادران پارك لاله، اعدام را يك قتل سازمان يافته مي دانند و مخالف هرگونه قتلي با هر شكل و هر نامي از جمله سنگسار و قصاص مي باشند و خواهان لغو قانون مجازات اعدام هستند.
مادران پارك لاله، كه خود قرباني خشونت و تبعيض عليه زنان بوده و هستند از تمامي فعاليت هاي مخالف خشونت و برابري خواهانه حمايت مي كنند و بر همه زنان و مردان آزاده درود مي فرستند.
مادران پارك لاله (مادران عزادار) - مرداد ماه 89
Wednesday, August 18, 2010
ما زنان همه شیوا نظرآهاری هستیم ،همه ما را مجازات کنید
چهارشنبه, ۲۷ مرداد, ۱۳۸۹
چکیده : ما شیوانظرآهاری ها، همانطور که در محراب نماز می گذاریم ،در محراب باور اندیشمندان با کلکسیونی از شیطانها مبارزه می کنیم .این کلکسیون در ویترینی به طول تاریخ و عرض جغرافیا در چهار گوشه ایران و جهان چیره شده .به شیطانهای بزرگ ،شیطانهای کوچک.ما، نه براندازیم، نه محارب ،نه تبانی کننده برای ارتکاب هیچ گونه جرمی و نه مبلغ علیه نظم جمهوری اسلامی .
کلمه :دکتر محمد شریف به تازگی در مصاحبه ای نسبت به اتهامات سنگینی که دادگاه انقلاب متوجه شیوا نظرآهاری ،روزنامه نگار و فعال حقوق بشر کرده ،اظهار نگرانی شدید کرده است .یکی از این اتهامات محاربه است که مجازات سنگینی در قوانین ایران دارد.دکتر زهرا رهنورد ،هم زمان با اظهار نگرانی وکیل مدافع شیوا نظر آهاری و فعالان حقوق بشر با نوشتن یادداشتی در باره اتهامات وی ، نوشته است که همه ما زنان مثل شیوا هستیم هستیم ،پس ما را نیز متهم کنید.
به گزارش کلمه متن کامل این یادداشت به این شرح است :
برای شیوا نظرآهاری و دادگاه او ،و نتیجه دادگاهش نگرانیم.
زیرا همه ما ،شیوا نظرآهاری هستیم .ما، نیمی از جمعیت ایران، ما زنان همه شیوا نظرآهاری هستیم.به گفته وکیل شیوا ،به او سه اتهام تفهیم شده است .
یکی محاربه است و موضوع ماده ۱۸۶ و دیگری اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم است موضوع ماده ۶۱۰ و در نهایت تبلیغ علیه جمهوری اسلامی .
اما ،ما ،شیوا نظرآهاری ها ،هیچ یک از این اتهامات را قبول نداریم.
ما، نه براندازیم، نه محارب ،نه تبانی کننده برای ارتکاب هیچ گونه جرمی و نه مبلغ علیه نظم جمهوری اسلامی .
اما ما دانشجوی ستاره داریم ،زیرا از حقوق بشر دفاع می کنیم ،ما به معنای خاصی همه محاربیم ،در ادبیات قرآنی با تعبیری سرشار از اخلاق و ایمان و اخلاص ،محارب از حرب می آید و محراب نیز از همین ریشه حرب است.
ما شیوانظرآهاری ها، همانطور که در محراب نماز می گذاریم ،در محراب باور و اندیشه مان با کلکسیونی از شیطانها مبارزه می کنیم .این کلکسیون در ویترینی به طول تاریخ و عرض جغرافیا در چهار گوشه ایران و جهان چیره شده .به شیطانهای بزرگ ،شیطانهای کوچک.
شیطان فقر،شیطان نابرابری و ظلم و بی عدالتی ،شیطان دروغ و اهانت به کرامت انسانی ،شیطان قدرت و خودکامگی و تزویر ،شیطان تبعیض و خشونت .
شیوا نظرآهاری ،هیچ یک از این اتهامات را نمی پذیرد ،زیرا هیچ یک از این موارد ،مصداق محاربه به معنای قضایی و سیاسی نیست ،بیش از این به زنان ایران اهانت نکنید.
شیوای عزیز را از آن زمان که حقوق بشر را بر هر حقی ترجیح داد و در حالی که می توانست شاگرد اول کلاس مهندسی عمران باشد ،شاگرد اول دانشگاه عدالت و آزادی شد ،می شناسم.
ستاره ای که حاکمیت متکبر و دیکتاتور بر کار نامه دانشگاهی اش وارد کرد و نمی دانست که او را چون ستاره ای بر پیشانی جنبش سبز قرار می دهد و او را به قصه دختران ماه پیشانی و رویاهای مان پیوند می دهد .همان دختر قصه ها که مهمترین ویژگی اش رحم و دلسوزی برای بینوایان و ناتوانان بود . همانها که من هم به عشق آنها و برای دفاع از حق از دست رفته شان دل به دریا زده ام.
شیوا اولین کسی بود که فضاحت زندان کهریزک را برملا کرد ،آن هم در زمانی که هنوز فضاحت کودتای انتخاباتی اتفاق نیفتاده بود و در درجه اول برای او که مدافع حقوق بشر بود و برایش فرقی نمی کرد که زندانی یک قدیس باشد یا یک مبارز ،یا جانی …چرا که حقوق زندانی قاعده ای جهانی است و این مراحل بعدی است که شرافت زندانی سیاسی آبروی ملت است و همه در پی احقاق حق آنها هستیم.
امروز کینه های عمیقی که از بر ملا شدن فجایع زندان کهریزک بر پیشانی حاکمان پینه بسته گریبانگیر شیوا و همه مدافعان حقوق بشر شده است .اما شیوا تنها نیست ، آن اندیشه ای که همه حق طلبان را به هم نزدیک می کند ، همه ی ما را ، من وشیوا ،بهاره هدایت و مهدیه گلرو ، عاطفه نبوی و .. را به هم پیوسته تا تحقق حقوق انسانی ،آزادی و دمکراسی پافشاری کنیم.
چکیده : ما شیوانظرآهاری ها، همانطور که در محراب نماز می گذاریم ،در محراب باور اندیشمندان با کلکسیونی از شیطانها مبارزه می کنیم .این کلکسیون در ویترینی به طول تاریخ و عرض جغرافیا در چهار گوشه ایران و جهان چیره شده .به شیطانهای بزرگ ،شیطانهای کوچک.ما، نه براندازیم، نه محارب ،نه تبانی کننده برای ارتکاب هیچ گونه جرمی و نه مبلغ علیه نظم جمهوری اسلامی .
کلمه :دکتر محمد شریف به تازگی در مصاحبه ای نسبت به اتهامات سنگینی که دادگاه انقلاب متوجه شیوا نظرآهاری ،روزنامه نگار و فعال حقوق بشر کرده ،اظهار نگرانی شدید کرده است .یکی از این اتهامات محاربه است که مجازات سنگینی در قوانین ایران دارد.دکتر زهرا رهنورد ،هم زمان با اظهار نگرانی وکیل مدافع شیوا نظر آهاری و فعالان حقوق بشر با نوشتن یادداشتی در باره اتهامات وی ، نوشته است که همه ما زنان مثل شیوا هستیم هستیم ،پس ما را نیز متهم کنید.
به گزارش کلمه متن کامل این یادداشت به این شرح است :
برای شیوا نظرآهاری و دادگاه او ،و نتیجه دادگاهش نگرانیم.
زیرا همه ما ،شیوا نظرآهاری هستیم .ما، نیمی از جمعیت ایران، ما زنان همه شیوا نظرآهاری هستیم.به گفته وکیل شیوا ،به او سه اتهام تفهیم شده است .
یکی محاربه است و موضوع ماده ۱۸۶ و دیگری اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم است موضوع ماده ۶۱۰ و در نهایت تبلیغ علیه جمهوری اسلامی .
اما ،ما ،شیوا نظرآهاری ها ،هیچ یک از این اتهامات را قبول نداریم.
ما، نه براندازیم، نه محارب ،نه تبانی کننده برای ارتکاب هیچ گونه جرمی و نه مبلغ علیه نظم جمهوری اسلامی .
اما ما دانشجوی ستاره داریم ،زیرا از حقوق بشر دفاع می کنیم ،ما به معنای خاصی همه محاربیم ،در ادبیات قرآنی با تعبیری سرشار از اخلاق و ایمان و اخلاص ،محارب از حرب می آید و محراب نیز از همین ریشه حرب است.
ما شیوانظرآهاری ها، همانطور که در محراب نماز می گذاریم ،در محراب باور و اندیشه مان با کلکسیونی از شیطانها مبارزه می کنیم .این کلکسیون در ویترینی به طول تاریخ و عرض جغرافیا در چهار گوشه ایران و جهان چیره شده .به شیطانهای بزرگ ،شیطانهای کوچک.
شیطان فقر،شیطان نابرابری و ظلم و بی عدالتی ،شیطان دروغ و اهانت به کرامت انسانی ،شیطان قدرت و خودکامگی و تزویر ،شیطان تبعیض و خشونت .
شیوا نظرآهاری ،هیچ یک از این اتهامات را نمی پذیرد ،زیرا هیچ یک از این موارد ،مصداق محاربه به معنای قضایی و سیاسی نیست ،بیش از این به زنان ایران اهانت نکنید.
شیوای عزیز را از آن زمان که حقوق بشر را بر هر حقی ترجیح داد و در حالی که می توانست شاگرد اول کلاس مهندسی عمران باشد ،شاگرد اول دانشگاه عدالت و آزادی شد ،می شناسم.
ستاره ای که حاکمیت متکبر و دیکتاتور بر کار نامه دانشگاهی اش وارد کرد و نمی دانست که او را چون ستاره ای بر پیشانی جنبش سبز قرار می دهد و او را به قصه دختران ماه پیشانی و رویاهای مان پیوند می دهد .همان دختر قصه ها که مهمترین ویژگی اش رحم و دلسوزی برای بینوایان و ناتوانان بود . همانها که من هم به عشق آنها و برای دفاع از حق از دست رفته شان دل به دریا زده ام.
شیوا اولین کسی بود که فضاحت زندان کهریزک را برملا کرد ،آن هم در زمانی که هنوز فضاحت کودتای انتخاباتی اتفاق نیفتاده بود و در درجه اول برای او که مدافع حقوق بشر بود و برایش فرقی نمی کرد که زندانی یک قدیس باشد یا یک مبارز ،یا جانی …چرا که حقوق زندانی قاعده ای جهانی است و این مراحل بعدی است که شرافت زندانی سیاسی آبروی ملت است و همه در پی احقاق حق آنها هستیم.
امروز کینه های عمیقی که از بر ملا شدن فجایع زندان کهریزک بر پیشانی حاکمان پینه بسته گریبانگیر شیوا و همه مدافعان حقوق بشر شده است .اما شیوا تنها نیست ، آن اندیشه ای که همه حق طلبان را به هم نزدیک می کند ، همه ی ما را ، من وشیوا ،بهاره هدایت و مهدیه گلرو ، عاطفه نبوی و .. را به هم پیوسته تا تحقق حقوق انسانی ،آزادی و دمکراسی پافشاری کنیم.
Sunday, August 8, 2010
جان زندانیان اعتصابی را دریابیم
اعلام نگرانی جمعی از فعالان مدنی و سیاسی و فرهنگی
جان زندانیان اعتصاب کرده در خطر است!
وارتان" ، بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه ، زیر پنجره گل داد یاس پیر.
دست از گمان بدار! با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار ...
بیش از چهارده روز است که هفده رادمرد ایرانی در بند 350 زندانیان سیاسی اوین، در اعتصاب غذا به سر می برند. اعتراض ایشان به شرایط نامناسب زندان، برخورد نامناسب ماموران این بند و رعایت نشدن حقوقشان به عنوان یک زندانی است. 370 تن از فعالان اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، روزنامه نگاران و هموطنانی که نگران سلامتی این زندانیان هستند و در میان آنها نام چهره های شناخته شده اجتماعی و حقوق بشری و زنان به چشم می خورند، با انتشار بیانیه ای، از اعتصاب کنندگان و خانواده هایشان که برخی از انها نیز به اعتصاب کنندگان پیوسته اند، خواسته اند تا جانشان را برای خود، خانواده هایشان و برای سرزمینی که به آنها نیازمند است، حفظ کنند.
در این بیانیه همچنین خطاب به مسوولان کشور گفته شده که مسوولیت حفظ جان زندانیان سیاسی با آنهاست و لازم است تا با حفظ حقوق آنها، خطری که جانشان را تهدید می کند رفع کنند.
متن کامل بیانیه به شرح زیر است :
بیش از دوازده روز است که هفده رادمرد پرشکیب ایران، در بند 350 زندان اوین، بدنهای نحیفشان را در اعتراض به شرایط نامناسب و ستم مضاعفی که به زندانیان این بندشده است، بر پرچم اعتصاب برافراشته اند. آنها زبانشان را بر غذا بسته اند تا مگر زبانهای دیگرانی که بیش از آنها آزادی سخن گفتن دارند، به سخن در آیند و فریاد خاموش آنها را به گوش جهان برسانند.
هموطنان، جان فرزندان ما در خطر است. هفده تن از زندانیانی که به جرم فعالیتهای اجتماعی، سیاسی یا مدنی، در زندان بوده اند به شرایط نامناسبشان، اعتراض و برای نشان دادن این اعتراض اعتصاب غذا کرده اند. در میان آنها روزنامه نگاران و وبنگارانی هستند، که ما بسیاری از خبرها و تحلیلهای سالهای اخیر کشورمان را از قلم آنها شنیده ایم. در بین آنها دانشجویانی هستند که مثل همه فرزندان این خاک، به عشق خدمت به مهین، راهی دانشگاه شدند. در میان آنها فعالان مدنی و حقوق بشری هستند که همه تلاششان در سالهای اخیر ، حفظ کرامت و شان آدمیت در کشور ما بوده است. در میان آنها فعالان سیاسی بوده اند که درد وطن داشته اند و راهی پیشه کرده اند که برای آنها وعده عدالت و انصاف داشت. اما اینک این هفده تن یار تنها مانده ما در اوین، در پی بیدادی که برآنها رفته است و در گزیر از هرگونه چاره جویی و پاسخ دهی عادلانه مسوولان قضایی و امنیتی کشور، مرگ را به سفره بدنشان فراخوانده اند! تا مگر به این شرح، این فریاد و این داد بیداد شنیده شود! و در این راه، خانواده ها و برخی از مادران و همسرانشان نیز به آنها پیوسته اند.
خبرها حکایت از وضعیت وخیم چندین تن از اعتصاب غذا کنندگان و همچنین برخی از مادرانی که در اعتصاب به سر می برند، دارد.
ما جمعی از فعالان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و همچنین عده ای از هموطنانی که نگران سلامتی فرزندان رنج کشیده مان در زندان اوین هستیم، از ایشان و خانواده های نگرانشان که تا کنون پاسخی برای قانون شکنی های پی در پی در حفظ حقوق زندانیانشان دریافت نکرده اند، با حفظ حق رسیدگی درخواستهای بحق آنها، می خواهیم که اعتصاب غذایشان را بشکنند و همانگونه که روح بلندشان در برابر بیداد تا کنون پایدار مانده است، اجازه دهند تا جسمشان نیز در این راه، پایدار بماند. از ایشان می خواهیم تا وجود گرانقدرشان را برای ایران عزیز، سالم نگه دارند. از آنها می خواهیم که امید را به تن رنجورشان درهم نشکنند و از آنها می خواهیم که زنده بمانند.
درخواست ما از ایشان به معنای این نیست که در این راه با آنها همراه نبوده ایم. بلکه به این دلیل است که جان عزیز آنها باید برای خودشان، خانواده هایشان و برای سرزمین ما ایران، سالم و در امان بماند.
همچنین روی دیگر این سخن با همه مقامهای مسوول در ایران، بویژه در سیستم قضایی است. با همه ستمی که در یک سال گذشته بر بسیاری از مردم رفته است، آنچه از جانب شما شنیده شد، تنها سکوت تحقیر آمیز یا ادامه تهدیدها بوده است. آنچنانکه چندی پیش ، ماموران زندان نیز در پاسخ به خواسته های زندانیان بند 350 به آنها گفتند اوین را کهریزکی دیگر خواهند کرد!
پس به چه باید امید بست؟ با بی پاسخ نگه داشتن کسانی که فرزندانشان را، همسران، یا خویشانشان را در خیابان یا زندان از دست داده اند، با منتظر نگه داشتن زندانیان و خانواده هایشان و احکام غیر منصفانه ای که در هیچ ترازوی عدالتی ، هموزنش یافت نمی شود و با برخوردهای پر خشونت و حق کشی های مدام، با اعدام، با زنجیر و زندان، با تهدید و بازداشت، به درگاه کدام محکمه ای، دادخواهی باید کرد؟
اگر چه رعایت انصاف و عدالت، به نظر آرزوی دور و درازی است، اما تنها به این دلیل که جان فرزندان ما همچنان در دست شماست، از شما می خواهیم که در حفظ این جانهای عزیز بکوشید. آنها را همانگونه که بسلامت تحویل گرفته اید، سالم و ایمن به خانواده هایشان بازدهید. از شما می خواهیم و هشدار می دهیم که آینده کشورمان را با به خطر انداختن جان بهترین فرزندانش، اینگونه همچون پلی بی بازگشت، پشت سر خود و دیگران خراب نکنید!
امضا کنندگان این بیانیه به شرح زیرند.
آذر ایرانی، آرتا مانیا، آرزو آزادی، آرش آبادپور - کمانگیر، آرش بهمنی، آرش عاشوری نیا، آرش کیا، آرمين شريفي، ، آریا ایرانی، آزاده ثبوت، آزاده سروشاهی، آزاده دواچی، آزاده فرامرزيها، آزیتا ابراهیمی، آسو صالح، آسیه امینی، آمنه کریمیان، آیدا سعادت، آیدا قجر، آینده آزاد، احسان قمشه ای، احمد بابایی، احمد باطبی، احمد صدرحاج سیدجوادی، ارژنگ نکونام، اسماعیل ختائی، اشکان ذهابیان، اصغر فرهادی، اعظم خاتم، اقدس معصومی، اکبر سروشاهی، اکبر طلایی، اکبر عطری، اکرم محمدی، الناز انصاری، الناز محمدی، الهه امینی، الهه قهرمان، الهه موسوی، الياس خلج، اميد كوهى، امیر حسین نجبخش، امیر رشیدی، ایدا ابروفراخ، امیرحسین اعتمادی، بابک تختی، بابک خرمدین، بابک قبادی فر، بابک قناد، بانو صابری، بلال مرادویسی، بنفشه جمالی، بهاره بهبودی، بهاره محمدی اندرشون، بهرام اسماعیل بیگی، بهرام چوبینه، بهروز فدایی ، بهزاد عباسی ، بهمن امینی، بهنام زندی، بهنام نیک زاد، پارسا كيهاني، پرستو اله ياري، پروانه رضا، پرویز کوپانی، پروین اردلان، پروین پرتویی، پروین ضرابی، پریسا احمدیان، پندار نیکی، پویان فخرایی، پیمان هوشمندزاده، تارانجداحمدی، ترانه بنی یعقوب، تیمور چعفری، ثریا یعقوبی ، جبهه ملی ایران - آلمان، جلوه جواهری، جواد منتظری، حامد ناهنده، حامیان مادران عزادار ایران در لس آنجلس، حبیب علی زاده حصار ، حجت (بشیر) نظری، حجت عربی، حسن آقاخانى، حسن بهگر ، حسن جعفری، حسن زهتاب، حسن شریعتمداری، حسن عرب زاده حجازی، حسن قرمانی، حسن نایب هاشم، حسین ارشیان، حسین اقتداری، حسین علوی، حسین اضیان، حسین میرمبینی، حمید توکلی، حمید حمیدی، حمید خسرایی، حمید فراهانی، حمیدرضا مسیبیان، خدیجه مقدم، خیراله امیریان، داریوش مجلسی، داوود وائيان، درنا بندری، دکتر مهدی خزعلی، دلارام علی، راضی آریان، رامین امن گستر، ربابه تبریزی، رحمان جوانمردی، رزیتا رجایی، رضا احمدی، رضا هماسبی، رضا سیاووشی، رضا طاهری، رضا فانی یزدی ، رضا کاویانی، رضا کریمی، رضا هیوا، رضوان مقدم، رعنا قهاری، رها عسگری زاده، روح الله وري، روحی شفیعی، روژین محمدی، روشنک آسترکی ، رویا صحرائی، رویا کاشفی، ریحانه اعتمادی، ریحانه جدیدفرد، زارا امجديان، زهره ارزنی ، زهره سدپور، زهره کلانتری، زینب پیغمبرزاده، زینب شادفر، ژانت آفرین، ساحره امینی، سارا زارع، سارا کریمی، سارا نجیمی، سامان زمان زاده، ساناز محسن ور، سپهر عاطفی، سپیده یوسف زاده، ستاره هاشمی، ستایش حسنپور، ستایش نورانی نژاد، سحر سحری، سحر مفخم، سعيد شيرزاد، سعيد نعيمي، سعيده سلامي، سعید جلالی فر، سعید قاسمی نژاد، سعید کلانکی، سعید نعیمی، سفیا صادقپور، سلمان سيما، سمانه موسوی، سمیه فرید، سهیلا وحدتی، سودابه فرخ نیا، سوده روزبه إز، سوسن دیهیمی، سوسن شعبانی، سوسن طهماسبی، سولماز ایکدر، سیامک فرید، سیمین کریمی، شادی صدر، شاهین ابوسعید، شاهین بنی حمدی، شعله ایرانی، شقایق کمالی، شهاب الدین شیخی، شهاب فیضی، شهرام رفیع زاده، شهرزاد آل داود، شهرزاد سپانلو، شهلا آبقری، شهلا بهاردوست، شهلا روزانفر، شورانگیز داداشی، شیدا جهانبین، شیرین اردلان، شیرین عبادی، شیرین فامیلی، شیوا نبوی، شیوا نوجو، صادق شجاعی، صادق قهرمان، صادق کار، صبرا رضایی، صفورا الیاسی، رعباس نورانی نژاد، عباس نوربخش، عبدالکریم لاهیجی، عشا مومنی، عفت ماهباز ، علي معيني، علی افشاری، علی کبر نبری، علی اکبر مهدی، علی اکبر موسوی خوئینی، علی اکرمی ، علی انجم روز، علی ایلبیگی، علی پورنقوی، علی جمالی، علی عبدی، علی فتوتی، علی امیار، علی ماهباز، علی مختاری، علی ملکزاده، علیرضا کاظمی، فائقه اشکوری، فاطمه آدينه وند، فاطمه حقیقت جو، فاطمه رضایی، فاطمه صادقی، فاطمه رهنگ خواه، فاطمه فرهنگ خواه، فخرالسادات محتشمی پور، فخری شادفر، فرح طاهری، فرحروز رنجبر قاسمی ، فرد جوادی، فرزانه ايل بيگي ، فرزانه ابتان، فرزانه قربانی، فرشاد محمدی، فرشته فراهانی، فرشته قاضی، فرشید مقدم، فرشید یاسائی، فرناز كمالي ، فرهاد مجدآبادی، فرهمند علیپور، فروزان آصف خعی، فریبا داودی مهاجر، فریده غائب، فریده یزدی، فضالله روحانی، فهیمه خضرحیدری، فیروزه مهاجر، کاظم علمداری، کامران کرمانی نژاد، کاوه رضائی یراز، کاوه قاسمی کرمانشاهی، کاوه مظفری، کیانا کریمی، کیوان فروزان، گیتی پورفاضل ، لوا زند، لیلا صحت، لیلا موری، لیلا نظری، لیونا عیسی قلیان، ماریا جامکلاه، ماهان جزانی، مجتبی سمیعنژاد، محبوبه حسین زاده، محبوبه عباسقلی زاده، محبوبه محبی، محمد اسماعيل سلمان پور، محمد برزنجه، محمد بهشتی، محمد رقابی، محمد شوراب، محمد شیرزاد، محمد صادقی، مرسده هاشمی، مرضیه بخشی زاده، مرضیه شکیبا، مريم بهادران، مريم اسمين، مریم آهاری، مریم ازاد، مریم بهرمن ، مریم حکمت شعار، مریم خورسند، مریم رحمانی، مریم مالک، مریم میرزا، مزدک علی پور، مزدک یردامادیان، مزدک نصیری، مژ گان ثروتی، مسعود فتحی، مسعود قریشی، مسیح علی نژاد، معصومه زمانی، معصومه ضياء، معصومه فرجی، معصومه قمانی، منصوره شجاعی، منصوره مسعودی، منوچهر فاضل، مهديه فراهاني، مهدی پناهنده، مهدی فرد، مهدی ماه باز، مهدی وثوقی، مهدیه صالحیپور، مهران راتی، مهرانگیز کار، مهرداد بزرگ، مهرداد مشایخی، مهرنوش اعتمادي، مهرنوش زنوزی، مهشید راستی، مهناز محمدی، مهین خدیوی، میترا ابراهیمی، میترا شجاعی، میترا نجفی، میثم مهرانی، مینا جعفری، میهن جزنی، ناد ارت، نادر حاجی محسن، نازلی فرخی، نازی ساسانی، نازی عظیما، ناصر بادزاده، ناهید توسلی، ناهید جعفری، ناهید خیرابی، ناهید راد، ناهید کشاورز، نریمان رحیمی، نسرين بصيري، نسرین حمیدی، نسیم خسروی مقدم، نسیم سلطان یگی، نگار سماک نژاد، نگهدار شيري، نوشابه امیری، نوشين جعفری، نوشین احمدی خراسانی، نوشین خاکی، نوشین کشاورزنیا، نیره توحیدی، نیکزاد زنگنه، نیکلاس اندرشون، نیلوفر گلکار، هاله آگنج، هایده تابش، هایده صنعتی، هدا امینیان، هدایت سپاهی، هلن نوشته ای، هما بدهیان، هوشنگ اسدی، ویدا سروی، ویدا فرهودی، ياسر عزيزي، ياسمن نيلفروشان، یاشار دارالشفاء، یاور خسروشاهی، یوسف کریمی
جان زندانیان اعتصاب کرده در خطر است!
وارتان" ، بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه ، زیر پنجره گل داد یاس پیر.
دست از گمان بدار! با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار ...
بیش از چهارده روز است که هفده رادمرد ایرانی در بند 350 زندانیان سیاسی اوین، در اعتصاب غذا به سر می برند. اعتراض ایشان به شرایط نامناسب زندان، برخورد نامناسب ماموران این بند و رعایت نشدن حقوقشان به عنوان یک زندانی است. 370 تن از فعالان اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، روزنامه نگاران و هموطنانی که نگران سلامتی این زندانیان هستند و در میان آنها نام چهره های شناخته شده اجتماعی و حقوق بشری و زنان به چشم می خورند، با انتشار بیانیه ای، از اعتصاب کنندگان و خانواده هایشان که برخی از انها نیز به اعتصاب کنندگان پیوسته اند، خواسته اند تا جانشان را برای خود، خانواده هایشان و برای سرزمینی که به آنها نیازمند است، حفظ کنند.
در این بیانیه همچنین خطاب به مسوولان کشور گفته شده که مسوولیت حفظ جان زندانیان سیاسی با آنهاست و لازم است تا با حفظ حقوق آنها، خطری که جانشان را تهدید می کند رفع کنند.
متن کامل بیانیه به شرح زیر است :
بیش از دوازده روز است که هفده رادمرد پرشکیب ایران، در بند 350 زندان اوین، بدنهای نحیفشان را در اعتراض به شرایط نامناسب و ستم مضاعفی که به زندانیان این بندشده است، بر پرچم اعتصاب برافراشته اند. آنها زبانشان را بر غذا بسته اند تا مگر زبانهای دیگرانی که بیش از آنها آزادی سخن گفتن دارند، به سخن در آیند و فریاد خاموش آنها را به گوش جهان برسانند.
هموطنان، جان فرزندان ما در خطر است. هفده تن از زندانیانی که به جرم فعالیتهای اجتماعی، سیاسی یا مدنی، در زندان بوده اند به شرایط نامناسبشان، اعتراض و برای نشان دادن این اعتراض اعتصاب غذا کرده اند. در میان آنها روزنامه نگاران و وبنگارانی هستند، که ما بسیاری از خبرها و تحلیلهای سالهای اخیر کشورمان را از قلم آنها شنیده ایم. در بین آنها دانشجویانی هستند که مثل همه فرزندان این خاک، به عشق خدمت به مهین، راهی دانشگاه شدند. در میان آنها فعالان مدنی و حقوق بشری هستند که همه تلاششان در سالهای اخیر ، حفظ کرامت و شان آدمیت در کشور ما بوده است. در میان آنها فعالان سیاسی بوده اند که درد وطن داشته اند و راهی پیشه کرده اند که برای آنها وعده عدالت و انصاف داشت. اما اینک این هفده تن یار تنها مانده ما در اوین، در پی بیدادی که برآنها رفته است و در گزیر از هرگونه چاره جویی و پاسخ دهی عادلانه مسوولان قضایی و امنیتی کشور، مرگ را به سفره بدنشان فراخوانده اند! تا مگر به این شرح، این فریاد و این داد بیداد شنیده شود! و در این راه، خانواده ها و برخی از مادران و همسرانشان نیز به آنها پیوسته اند.
خبرها حکایت از وضعیت وخیم چندین تن از اعتصاب غذا کنندگان و همچنین برخی از مادرانی که در اعتصاب به سر می برند، دارد.
ما جمعی از فعالان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و همچنین عده ای از هموطنانی که نگران سلامتی فرزندان رنج کشیده مان در زندان اوین هستیم، از ایشان و خانواده های نگرانشان که تا کنون پاسخی برای قانون شکنی های پی در پی در حفظ حقوق زندانیانشان دریافت نکرده اند، با حفظ حق رسیدگی درخواستهای بحق آنها، می خواهیم که اعتصاب غذایشان را بشکنند و همانگونه که روح بلندشان در برابر بیداد تا کنون پایدار مانده است، اجازه دهند تا جسمشان نیز در این راه، پایدار بماند. از ایشان می خواهیم تا وجود گرانقدرشان را برای ایران عزیز، سالم نگه دارند. از آنها می خواهیم که امید را به تن رنجورشان درهم نشکنند و از آنها می خواهیم که زنده بمانند.
درخواست ما از ایشان به معنای این نیست که در این راه با آنها همراه نبوده ایم. بلکه به این دلیل است که جان عزیز آنها باید برای خودشان، خانواده هایشان و برای سرزمین ما ایران، سالم و در امان بماند.
همچنین روی دیگر این سخن با همه مقامهای مسوول در ایران، بویژه در سیستم قضایی است. با همه ستمی که در یک سال گذشته بر بسیاری از مردم رفته است، آنچه از جانب شما شنیده شد، تنها سکوت تحقیر آمیز یا ادامه تهدیدها بوده است. آنچنانکه چندی پیش ، ماموران زندان نیز در پاسخ به خواسته های زندانیان بند 350 به آنها گفتند اوین را کهریزکی دیگر خواهند کرد!
پس به چه باید امید بست؟ با بی پاسخ نگه داشتن کسانی که فرزندانشان را، همسران، یا خویشانشان را در خیابان یا زندان از دست داده اند، با منتظر نگه داشتن زندانیان و خانواده هایشان و احکام غیر منصفانه ای که در هیچ ترازوی عدالتی ، هموزنش یافت نمی شود و با برخوردهای پر خشونت و حق کشی های مدام، با اعدام، با زنجیر و زندان، با تهدید و بازداشت، به درگاه کدام محکمه ای، دادخواهی باید کرد؟
اگر چه رعایت انصاف و عدالت، به نظر آرزوی دور و درازی است، اما تنها به این دلیل که جان فرزندان ما همچنان در دست شماست، از شما می خواهیم که در حفظ این جانهای عزیز بکوشید. آنها را همانگونه که بسلامت تحویل گرفته اید، سالم و ایمن به خانواده هایشان بازدهید. از شما می خواهیم و هشدار می دهیم که آینده کشورمان را با به خطر انداختن جان بهترین فرزندانش، اینگونه همچون پلی بی بازگشت، پشت سر خود و دیگران خراب نکنید!
امضا کنندگان این بیانیه به شرح زیرند.
آذر ایرانی، آرتا مانیا، آرزو آزادی، آرش آبادپور - کمانگیر، آرش بهمنی، آرش عاشوری نیا، آرش کیا، آرمين شريفي، ، آریا ایرانی، آزاده ثبوت، آزاده سروشاهی، آزاده دواچی، آزاده فرامرزيها، آزیتا ابراهیمی، آسو صالح، آسیه امینی، آمنه کریمیان، آیدا سعادت، آیدا قجر، آینده آزاد، احسان قمشه ای، احمد بابایی، احمد باطبی، احمد صدرحاج سیدجوادی، ارژنگ نکونام، اسماعیل ختائی، اشکان ذهابیان، اصغر فرهادی، اعظم خاتم، اقدس معصومی، اکبر سروشاهی، اکبر طلایی، اکبر عطری، اکرم محمدی، الناز انصاری، الناز محمدی، الهه امینی، الهه قهرمان، الهه موسوی، الياس خلج، اميد كوهى، امیر حسین نجبخش، امیر رشیدی، ایدا ابروفراخ، امیرحسین اعتمادی، بابک تختی، بابک خرمدین، بابک قبادی فر، بابک قناد، بانو صابری، بلال مرادویسی، بنفشه جمالی، بهاره بهبودی، بهاره محمدی اندرشون، بهرام اسماعیل بیگی، بهرام چوبینه، بهروز فدایی ، بهزاد عباسی ، بهمن امینی، بهنام زندی، بهنام نیک زاد، پارسا كيهاني، پرستو اله ياري، پروانه رضا، پرویز کوپانی، پروین اردلان، پروین پرتویی، پروین ضرابی، پریسا احمدیان، پندار نیکی، پویان فخرایی، پیمان هوشمندزاده، تارانجداحمدی، ترانه بنی یعقوب، تیمور چعفری، ثریا یعقوبی ، جبهه ملی ایران - آلمان، جلوه جواهری، جواد منتظری، حامد ناهنده، حامیان مادران عزادار ایران در لس آنجلس، حبیب علی زاده حصار ، حجت (بشیر) نظری، حجت عربی، حسن آقاخانى، حسن بهگر ، حسن جعفری، حسن زهتاب، حسن شریعتمداری، حسن عرب زاده حجازی، حسن قرمانی، حسن نایب هاشم، حسین ارشیان، حسین اقتداری، حسین علوی، حسین اضیان، حسین میرمبینی، حمید توکلی، حمید حمیدی، حمید خسرایی، حمید فراهانی، حمیدرضا مسیبیان، خدیجه مقدم، خیراله امیریان، داریوش مجلسی، داوود وائيان، درنا بندری، دکتر مهدی خزعلی، دلارام علی، راضی آریان، رامین امن گستر، ربابه تبریزی، رحمان جوانمردی، رزیتا رجایی، رضا احمدی، رضا هماسبی، رضا سیاووشی، رضا طاهری، رضا فانی یزدی ، رضا کاویانی، رضا کریمی، رضا هیوا، رضوان مقدم، رعنا قهاری، رها عسگری زاده، روح الله وري، روحی شفیعی، روژین محمدی، روشنک آسترکی ، رویا صحرائی، رویا کاشفی، ریحانه اعتمادی، ریحانه جدیدفرد، زارا امجديان، زهره ارزنی ، زهره سدپور، زهره کلانتری، زینب پیغمبرزاده، زینب شادفر، ژانت آفرین، ساحره امینی، سارا زارع، سارا کریمی، سارا نجیمی، سامان زمان زاده، ساناز محسن ور، سپهر عاطفی، سپیده یوسف زاده، ستاره هاشمی، ستایش حسنپور، ستایش نورانی نژاد، سحر سحری، سحر مفخم، سعيد شيرزاد، سعيد نعيمي، سعيده سلامي، سعید جلالی فر، سعید قاسمی نژاد، سعید کلانکی، سعید نعیمی، سفیا صادقپور، سلمان سيما، سمانه موسوی، سمیه فرید، سهیلا وحدتی، سودابه فرخ نیا، سوده روزبه إز، سوسن دیهیمی، سوسن شعبانی، سوسن طهماسبی، سولماز ایکدر، سیامک فرید، سیمین کریمی، شادی صدر، شاهین ابوسعید، شاهین بنی حمدی، شعله ایرانی، شقایق کمالی، شهاب الدین شیخی، شهاب فیضی، شهرام رفیع زاده، شهرزاد آل داود، شهرزاد سپانلو، شهلا آبقری، شهلا بهاردوست، شهلا روزانفر، شورانگیز داداشی، شیدا جهانبین، شیرین اردلان، شیرین عبادی، شیرین فامیلی، شیوا نبوی، شیوا نوجو، صادق شجاعی، صادق قهرمان، صادق کار، صبرا رضایی، صفورا الیاسی، رعباس نورانی نژاد، عباس نوربخش، عبدالکریم لاهیجی، عشا مومنی، عفت ماهباز ، علي معيني، علی افشاری، علی کبر نبری، علی اکبر مهدی، علی اکبر موسوی خوئینی، علی اکرمی ، علی انجم روز، علی ایلبیگی، علی پورنقوی، علی جمالی، علی عبدی، علی فتوتی، علی امیار، علی ماهباز، علی مختاری، علی ملکزاده، علیرضا کاظمی، فائقه اشکوری، فاطمه آدينه وند، فاطمه حقیقت جو، فاطمه رضایی، فاطمه صادقی، فاطمه رهنگ خواه، فاطمه فرهنگ خواه، فخرالسادات محتشمی پور، فخری شادفر، فرح طاهری، فرحروز رنجبر قاسمی ، فرد جوادی، فرزانه ايل بيگي ، فرزانه ابتان، فرزانه قربانی، فرشاد محمدی، فرشته فراهانی، فرشته قاضی، فرشید مقدم، فرشید یاسائی، فرناز كمالي ، فرهاد مجدآبادی، فرهمند علیپور، فروزان آصف خعی، فریبا داودی مهاجر، فریده غائب، فریده یزدی، فضالله روحانی، فهیمه خضرحیدری، فیروزه مهاجر، کاظم علمداری، کامران کرمانی نژاد، کاوه رضائی یراز، کاوه قاسمی کرمانشاهی، کاوه مظفری، کیانا کریمی، کیوان فروزان، گیتی پورفاضل ، لوا زند، لیلا صحت، لیلا موری، لیلا نظری، لیونا عیسی قلیان، ماریا جامکلاه، ماهان جزانی، مجتبی سمیعنژاد، محبوبه حسین زاده، محبوبه عباسقلی زاده، محبوبه محبی، محمد اسماعيل سلمان پور، محمد برزنجه، محمد بهشتی، محمد رقابی، محمد شوراب، محمد شیرزاد، محمد صادقی، مرسده هاشمی، مرضیه بخشی زاده، مرضیه شکیبا، مريم بهادران، مريم اسمين، مریم آهاری، مریم ازاد، مریم بهرمن ، مریم حکمت شعار، مریم خورسند، مریم رحمانی، مریم مالک، مریم میرزا، مزدک علی پور، مزدک یردامادیان، مزدک نصیری، مژ گان ثروتی، مسعود فتحی، مسعود قریشی، مسیح علی نژاد، معصومه زمانی، معصومه ضياء، معصومه فرجی، معصومه قمانی، منصوره شجاعی، منصوره مسعودی، منوچهر فاضل، مهديه فراهاني، مهدی پناهنده، مهدی فرد، مهدی ماه باز، مهدی وثوقی، مهدیه صالحیپور، مهران راتی، مهرانگیز کار، مهرداد بزرگ، مهرداد مشایخی، مهرنوش اعتمادي، مهرنوش زنوزی، مهشید راستی، مهناز محمدی، مهین خدیوی، میترا ابراهیمی، میترا شجاعی، میترا نجفی، میثم مهرانی، مینا جعفری، میهن جزنی، ناد ارت، نادر حاجی محسن، نازلی فرخی، نازی ساسانی، نازی عظیما، ناصر بادزاده، ناهید توسلی، ناهید جعفری، ناهید خیرابی، ناهید راد، ناهید کشاورز، نریمان رحیمی، نسرين بصيري، نسرین حمیدی، نسیم خسروی مقدم، نسیم سلطان یگی، نگار سماک نژاد، نگهدار شيري، نوشابه امیری، نوشين جعفری، نوشین احمدی خراسانی، نوشین خاکی، نوشین کشاورزنیا، نیره توحیدی، نیکزاد زنگنه، نیکلاس اندرشون، نیلوفر گلکار، هاله آگنج، هایده تابش، هایده صنعتی، هدا امینیان، هدایت سپاهی، هلن نوشته ای، هما بدهیان، هوشنگ اسدی، ویدا سروی، ویدا فرهودی، ياسر عزيزي، ياسمن نيلفروشان، یاشار دارالشفاء، یاور خسروشاهی، یوسف کریمی
Monday, August 2, 2010
Will Evin turn into another Kahrizak?
The Islamic Republic not only does not respect international conventions on human rights which Iran is a signitory to some of them but it disregards and disrespects its own prison rules set out by the regime itself. Maltreatment of political prisoners,malnutrition and depriving the prisoners from contact with families and regular visits has driven 17 prisoners to go on hunger strike. The response is as usual harsher reaction and sending all to the solitary to spend hungry days on their own. Such is the Islamic treatment of the political prisoners who had been imprisoned unlawfully in the first place. Kindness! Compassion, brotherly love!
So far, 4 of the prisoners, Majid Dari, Ali Malihi, Gholamhossein Arshi and Zia Nabaqvi have been transferred to Evin clinic as their conditions deteriorated. Majid Tavakoli, the well-known, brave student refused to have treatment and his condition is not that good. Peyman Karimi who is suffering from diabetis was transferred to the clinic unconscious.
The authorities at prison who are mostly from the intelligence and security service had warned that they will turn Evin into another Kahrizak!
And if they can, they would. Remember Kahrizak a year ago when people were treated like hostages at a Nazi camp? When detainess were kept in hot containers without air and water let alone food and left to die?
Remember the young doctor who was there and witnessed the beyond belief crimes and later was murdered so that he never speaks of what he saw?
Never in the modern history of mankind perptrators have been shielded from their crimes as at the end when they fall from power someone, somewhere will speak out and the truth will come out.
For the Islamic Republic and the criminals who run its prisons and its security and intelligence services that day is not far. Families of all innocent men and women who have passed through the Islamic Republic prisons and had witnessed and suffered along with their loved ones, will one day sit to judge those who were the cause and the reason of those sufferings. That day will not be far. In the near future many will sit in the International Criminal Court accused of crimes against humanity. They will also sit in the Iranian courts and face thier victims and their families as did the torturers and the authorities of the last regime. The difference will be that this time Iranian people will not have their blood on their hands. Iranian people and the victims will seek justice and truth in a court which will deliver justice and truth.
So far, 4 of the prisoners, Majid Dari, Ali Malihi, Gholamhossein Arshi and Zia Nabaqvi have been transferred to Evin clinic as their conditions deteriorated. Majid Tavakoli, the well-known, brave student refused to have treatment and his condition is not that good. Peyman Karimi who is suffering from diabetis was transferred to the clinic unconscious.
The authorities at prison who are mostly from the intelligence and security service had warned that they will turn Evin into another Kahrizak!
And if they can, they would. Remember Kahrizak a year ago when people were treated like hostages at a Nazi camp? When detainess were kept in hot containers without air and water let alone food and left to die?
Remember the young doctor who was there and witnessed the beyond belief crimes and later was murdered so that he never speaks of what he saw?
Never in the modern history of mankind perptrators have been shielded from their crimes as at the end when they fall from power someone, somewhere will speak out and the truth will come out.
For the Islamic Republic and the criminals who run its prisons and its security and intelligence services that day is not far. Families of all innocent men and women who have passed through the Islamic Republic prisons and had witnessed and suffered along with their loved ones, will one day sit to judge those who were the cause and the reason of those sufferings. That day will not be far. In the near future many will sit in the International Criminal Court accused of crimes against humanity. They will also sit in the Iranian courts and face thier victims and their families as did the torturers and the authorities of the last regime. The difference will be that this time Iranian people will not have their blood on their hands. Iranian people and the victims will seek justice and truth in a court which will deliver justice and truth.
Tuesday, July 13, 2010
Explosions at the Evin Prison
Families of political prisoners demanded explanations
Source: Kalameh website
In a letter to Tehran’s prosecutor, Jafari Dowlatabadi, families of political prisoners have demanded explanations regarding the explosions which were heard and the flames which rose from the Evin prison.
The letter reads:
Your Excellency, Jafari, Dawlatabadi
Greetings
On 3 July (13 Tir 1389) 2010 prisoners were frightened by the sound of loud explosions in the prison compound and which was even heard throughout the areas near the prison and the flames and smoke seen from a distance.
Some of the prisoners were still in shock when their families visited them.
We tried to pursue the matter without the involvement of the media. Since we did not receive any response from the prison authorities we are sending you this open letter and urge Your Excellency to investigate the matter and inform us of the matter which is extremely worrying for the families whose loved ones are already suffering from ill-health in Evin due to poor diet and unhygienic conditions.
Your Honour
We are grateful for the positive steps you have taken so far for the political prisoners. We urge you to send investigators to Evin to investigate the recent explosions and to inform us of the outcome. We expect that the judiciary and your Excellency give guarantee to the safety of our loved ones who are already suffering In Evin.
Families of political prisoners
Source: Kalameh website
In a letter to Tehran’s prosecutor, Jafari Dowlatabadi, families of political prisoners have demanded explanations regarding the explosions which were heard and the flames which rose from the Evin prison.
The letter reads:
Your Excellency, Jafari, Dawlatabadi
Greetings
On 3 July (13 Tir 1389) 2010 prisoners were frightened by the sound of loud explosions in the prison compound and which was even heard throughout the areas near the prison and the flames and smoke seen from a distance.
Some of the prisoners were still in shock when their families visited them.
We tried to pursue the matter without the involvement of the media. Since we did not receive any response from the prison authorities we are sending you this open letter and urge Your Excellency to investigate the matter and inform us of the matter which is extremely worrying for the families whose loved ones are already suffering from ill-health in Evin due to poor diet and unhygienic conditions.
Your Honour
We are grateful for the positive steps you have taken so far for the political prisoners. We urge you to send investigators to Evin to investigate the recent explosions and to inform us of the outcome. We expect that the judiciary and your Excellency give guarantee to the safety of our loved ones who are already suffering In Evin.
Families of political prisoners
Saturday, June 19, 2010
Labour camp at Evin
» وضع نامناسب بهداشتی -رفاهی و بیماری زندانیان
Kalameh website
زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ وادار به کار اجباری شده اند
جمعه, ۲۸ خرداد, ۱۳۸۹چکیده : در بند 350 اوین به تازگی ساخت و سازهای ساختمانی شروع شده که به دلیل آن روزهاست زندانیان جای مناسبی برای استراحت و خواب ندارند و مجبورند در حیاط زندگی کنند. آنها برای پیشبرد کارها و سر وسامان دادن مکانی که به زور در آن نگهداری میشوند مجبور به بیگاری و بنایی شده اند. از چند روز گذشته زندانیان که جایی برای خواب و استراحت نداشتند، در حیاط زندان و زیر آفتاب داغ به سر بردند و غدا خوردند.
زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین مجبور به بیگاری شده اند. در این بند زندان اوین که زندانیان سیاسی نگهداری می شوند، اکنون بیش از ۲۰۰ نفر از زندانیان حوادث پس از انتخابات به سر می برند.
به گزارش کلمه، در این بند به تازگی ساخت و سازهای ساختمانی شروع شده که به دلیل آن روزهاست زندانیان جای مناسبی برای استراحت و خواب ندارند و مجبورند در حیاط زندگی کنند. آنها برای پیشبرد کارهاو سر وسامان دادن مکانی که به زور در آن نگهداری می شوند مجبور به بیگاری و بنایی شده اند. از چند روز گذشته، زندانیان که جایی برای خواب و استراحت نداشتند در حیاط زندان و زیر افتاب داغ به سر بردند و غدا خوردند.
تعدادی از خانواده های زندانیان این بند در روزهای گذشته با مراجعه به دادستانی تهران نسبت به کار اجباری زندانیان شان اعتراض کرده اند. آنها اعتقاد دارند اگر این بند نیاز به تعمیرات ضروری دارد، ارتباطی به زندانی ندارد و بیش از انجام تعمیرات، زندانیان باید به مکانی دیگر منتقل شوند.
همچنین به گفته برخی از خانواده های زندانیان سیاسی، این تعمیرات ساختمانی در حالی انجام می شود که در این فصل این بند از زندان اوین که در زیر زمین قرار دارد بسیار گرم و از وسایل تهویه و خنک کننده مناسب نیز بی بهره است. موضوعی که موجب غیر قابل تحمل شدن زندگی برای زندانیان شده است.
همچنین در روزهای گذشته دوباره مساحت کمتری به زندانیان سیاسی اختصاص یافت و تعداد اتاق ها و تخت های بیشتری به زندانیان مالی این بند داده شد.
امکانات پژشکی این بند نیز بسیار نامناسب است تا جایی که وقتی یکی از زندانیان بیمار می شود روزهای زیادی طول می کشد که او را به پزشک برسانند. اکنون در این مکان زندانیان زیادی بیمارند اما از کوچکترین امکانات پژشکی و درمانی بی بهره اند. مسعود لواسانی، روزنامه نگاری که ماه هاست در این بند زندانی است، دچار حمله های عصبی شدید شده، اما مسولان زندان او را که نیاز شدیدی به روانپزشک دارد از هر گونه امکان درمانی محروم کرده اند.
محمد نوری زاد دیگر روزنامه نگار و نویسنده در بند ۳۵۰ نیز بیش از ده روز است که بیمار است و چندین بار از مسولان بند تقاضای رسیدگی به بیماریش و مراجعه به پزشک را کرده است. اما هر بار مسولان نسبت به تقاضای او بی اعتنایی می کنند. این شرایط آن قدر در این بند بحرانی شده است که بسیاری از زندانیان به دلیل دیر مراجعه کردن به پزشک بیماری شان مزمن شده است و صدای سرفه های ممتد شان در شب به گوش می رسد.
خانواده های زندانیان بند ۳۵۰ از دادستان تهران تقاضا دارند ضمن بازدید از این بند زندان اوین به وضعیت زندانیان رسیدگی کند و شرایط درمان آنها را فراهم کند. آنها همچنین از دادستان و دیگر مسولان تقاضا دارند که شرایط اولیه رفاهی را در فصل تابستان برای زندانیان این بند فراهم کنند.
هم اکنون در این بند عماد الدین باقی، محمد نوری زاد، بهمن احمدی امویی، علی بیکس، مجید دری، کیوان صمیمی، ضیا نبوی، احمد کریمی، سعید متین پور، علیرضا طاهری و بسیاری دیگر از زندانیان حوادث پس از انتخابات نگهداری می شوند
Kalameh website
زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ وادار به کار اجباری شده اند
جمعه, ۲۸ خرداد, ۱۳۸۹چکیده : در بند 350 اوین به تازگی ساخت و سازهای ساختمانی شروع شده که به دلیل آن روزهاست زندانیان جای مناسبی برای استراحت و خواب ندارند و مجبورند در حیاط زندگی کنند. آنها برای پیشبرد کارها و سر وسامان دادن مکانی که به زور در آن نگهداری میشوند مجبور به بیگاری و بنایی شده اند. از چند روز گذشته زندانیان که جایی برای خواب و استراحت نداشتند، در حیاط زندان و زیر آفتاب داغ به سر بردند و غدا خوردند.
زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین مجبور به بیگاری شده اند. در این بند زندان اوین که زندانیان سیاسی نگهداری می شوند، اکنون بیش از ۲۰۰ نفر از زندانیان حوادث پس از انتخابات به سر می برند.
به گزارش کلمه، در این بند به تازگی ساخت و سازهای ساختمانی شروع شده که به دلیل آن روزهاست زندانیان جای مناسبی برای استراحت و خواب ندارند و مجبورند در حیاط زندگی کنند. آنها برای پیشبرد کارهاو سر وسامان دادن مکانی که به زور در آن نگهداری می شوند مجبور به بیگاری و بنایی شده اند. از چند روز گذشته، زندانیان که جایی برای خواب و استراحت نداشتند در حیاط زندان و زیر افتاب داغ به سر بردند و غدا خوردند.
تعدادی از خانواده های زندانیان این بند در روزهای گذشته با مراجعه به دادستانی تهران نسبت به کار اجباری زندانیان شان اعتراض کرده اند. آنها اعتقاد دارند اگر این بند نیاز به تعمیرات ضروری دارد، ارتباطی به زندانی ندارد و بیش از انجام تعمیرات، زندانیان باید به مکانی دیگر منتقل شوند.
همچنین به گفته برخی از خانواده های زندانیان سیاسی، این تعمیرات ساختمانی در حالی انجام می شود که در این فصل این بند از زندان اوین که در زیر زمین قرار دارد بسیار گرم و از وسایل تهویه و خنک کننده مناسب نیز بی بهره است. موضوعی که موجب غیر قابل تحمل شدن زندگی برای زندانیان شده است.
همچنین در روزهای گذشته دوباره مساحت کمتری به زندانیان سیاسی اختصاص یافت و تعداد اتاق ها و تخت های بیشتری به زندانیان مالی این بند داده شد.
امکانات پژشکی این بند نیز بسیار نامناسب است تا جایی که وقتی یکی از زندانیان بیمار می شود روزهای زیادی طول می کشد که او را به پزشک برسانند. اکنون در این مکان زندانیان زیادی بیمارند اما از کوچکترین امکانات پژشکی و درمانی بی بهره اند. مسعود لواسانی، روزنامه نگاری که ماه هاست در این بند زندانی است، دچار حمله های عصبی شدید شده، اما مسولان زندان او را که نیاز شدیدی به روانپزشک دارد از هر گونه امکان درمانی محروم کرده اند.
محمد نوری زاد دیگر روزنامه نگار و نویسنده در بند ۳۵۰ نیز بیش از ده روز است که بیمار است و چندین بار از مسولان بند تقاضای رسیدگی به بیماریش و مراجعه به پزشک را کرده است. اما هر بار مسولان نسبت به تقاضای او بی اعتنایی می کنند. این شرایط آن قدر در این بند بحرانی شده است که بسیاری از زندانیان به دلیل دیر مراجعه کردن به پزشک بیماری شان مزمن شده است و صدای سرفه های ممتد شان در شب به گوش می رسد.
خانواده های زندانیان بند ۳۵۰ از دادستان تهران تقاضا دارند ضمن بازدید از این بند زندان اوین به وضعیت زندانیان رسیدگی کند و شرایط درمان آنها را فراهم کند. آنها همچنین از دادستان و دیگر مسولان تقاضا دارند که شرایط اولیه رفاهی را در فصل تابستان برای زندانیان این بند فراهم کنند.
هم اکنون در این بند عماد الدین باقی، محمد نوری زاد، بهمن احمدی امویی، علی بیکس، مجید دری، کیوان صمیمی، ضیا نبوی، احمد کریمی، سعید متین پور، علیرضا طاهری و بسیاری دیگر از زندانیان حوادث پس از انتخابات نگهداری می شوند
Friday, June 18, 2010
Did they silence Iran by killing its Neda (voice)?
A year ago around this time Iran was heaving in blood and battle. Among all the chaos on the streets, a young woman was killed in broad daylight in front of the world. The doctor near the scene who tried to save her was accused of being accomplice in her murder and had to flee the country and live in clandestine in exile. Her real killer though was never found as no attempt was made to find him. As if he accomplished a mission and like any other assassin vanished into the thin air and retired under the protection of those who carried out the policy of “fire to kill” peaceful demonstrators and beat up, torture, rape and mutilate them if captured.
Tomorrow is the anniversary of Neda Agha Soltan’s death. I happened to be one of the first people who received the video. The sender asked me “what on earth is this?” Bewildered and in a state of total shock I replied: “can’t be true!”
A short while later the world watched that video and followed the tragedy of Neda Agha Soltan’s murder. The killing of Neda had widespread consequences for the Iranian regime on the one hand and the Iranian opposition on the other. I had been the subject of many songs, music, articles, interviews and writings. Immediately, the brutal murder of Neda turned into the symbol, the emblem and the flag of a collective protest which was meant to be non-violent and peaceful. Millions around the world saw her on their screens over and over again and thousands of Iranians outside and inside put a mask on their faces, decorated with Neda’s beautiful portrait telling the world “I am Neda”. Songs were written in her memory, stories were written in her honour, a film was made in her honour and her family became the honour of a nation that was marching on a non-violently demanding its “vote”.
A year on, the Iranian regime, corrupt more than ever, brutal more than ever, deceitful more than ever and unpopular more than ever has tried to cover Neda’s murder in a cloud of ridiculous and unfounded stories in order to divert attention from not only her murder but the other murders that had been carried out before and those that followed; Sohrfab and Kianush and others on the streets and the Kahrizak murders.
In memory of Neda, I wrote the following piece on Iranianwomenuk blog a year ago.
“Did they silence Iran by killing its Neda (voice)?”
On the anniversary of the murder of Neda Agha Soltan let’s remind ourselves that we have come a long way since then and have to go a long way before we can reclaim our country from the course of transgression into the abyss of darkness into the road to freedom, democracy and secularism along the line with the civilised world.
Let’s remind ourselves that Neda and Sohrab and Kianush and thousands before them were not murdered in vain. They were the price Iran paid for the noble cause of freedom.
Sunday, June 28, 2009
Did they silence Iran by killing her Neda (voice)?
The chronology of a coup d'etat.
Rouhi Shafii
Until recently, I thought the age of dictators and coup d'etas in their conventional form had long gone past and the twenty first century will not witness the midnight raids on the presidential palaces, the gun shots and assassination of presidents and kings, martial law, rounding up the people in stadiums, unlawful arrests and kidnapping and finally the emergence of a new dictator in a military uniform, civil dress or turban, announcing his triumph. Until the night of the Iranian presidential elections, I strongly believed the world has moved on, we Iranians have moved on and a new era is on the horizon with a pale smile and fainted rays of hope.
It was the month of June. For some unknown reason and for the past decades, in this month major political events have taken shape in Iran; from the Khomeini uprising in 1963 to the present time. Do I have to be superstitous and expect something drastic to happen after what happened just recently in the month of June? I am talking about our presidential elections. As people were preparing to participate in large numbers and the four canadidates who were all from the inner circle of the Islamic regime were veted carefully and 'selected' to stand for elections.
Four years ago, those Iranians who were disenchanted by the eight year presidency of the reformist Mr Khatami, who promised change but was unable to fulfill his promises as his efforts were curtailed in every step, distanced from the elections and that paved the way for a phenomenon called Mr Ahmadinejad.
During Mr Ahmadinejad's presidency, two things happened: 1-Iran became the centre of world tention, attention, economic sanction and islolation by his zelous rhetoric on Iran's need for nuclear energy, denying the holocaust and undermining every international protocol. 2- Deteroition of the economy, appointment of corrupt individuals to high office who channeled billions of dollors of oil money into the uknown, rise in unemployment, rise in addiction among the youth, rise in suicide rate, prostitution and human trafficking. Censorship in the broadest form possible; books, newspapers, weblogs and websites, brandishing opponents. Detention of citizens whithout sound foundations, killing people in custody, ignoring the rights of ethnic and religous minorities and carrying the death penalty in large scale. Creating a six-layer policing system which controlled the Iranians especially women and students.
Mr Ahmadinejad's monologue of false promises and blatant lies, of his obession with the nuclear issue, of his failure to fix the economy, of his policies of suppression decent, of his self-style hallucinatory claims of being inspired by the absent Imams and in total his lack of understanding the world and the Iranian people and their modern needs, brought the people to the conclusion that they have to set foot in the scene and vote for a less fundamentalist and a more pragmatic candidate.
The scene was set. For weeks before the elections, people grouped and regrouped, political parties became active, associations and coalitions were formed. Women formed a broad coalition unprecidented in the history of the Iranian women struggles. They met up with three of the four candidates and encouraged them to include women's demands in their manifestos. Thousands of articles were published in the papers and websites, hundreds of thousands of emails were exchanged.
Students, workers, intellectuals were all but hope. A window was about to open to take the people out of darkenss. A ray of light! That was all that was. For a short period in many years Iranians inside and outside were optimistic. Hope for change was on the horizon. People's enthiusiasm channeded itself into the candidates's election campaigns. The candidates began their presidential campaigns. They appeared on variuos venues, changed their manifestos in the course of events and became more understanding and aware of Iran's modern needs. That seemed to be the beginning of the end of a four year nightmare.
For the first time in the history of the Islamic Republic's election campaigns, the wives of the candidates travelled along with their husbands and Mr Musavi's wife who is a respected personality in her own right took to the stage and became the unofficial spokes-person in the rallies. Mr Karoubi went even further and offered his headquarters to women and promised to have a woman as his vice president. The world witnessed a true face of Iran. The face of smiling, civilised men and women who talked of their hopes for the future.
In that celeberatory mood, Mr Ahmadinejad's distorted face and distorted monoloques lost colour among the urban population as people were about to drive him out of office. In rural areas he was busy to distribute money and buy votes. Apart from that he did not offer any concrete plan throughout his campaign. He did not meet up with any group or individual. In his TV discussions with other candidates he lied to the people and put unfounded accusations against his strong opponents in order to cover his hidden plot.
Under the cover of the night, in those dark corners of the hidden rooms and in those archaic minds, a different cenario was engineered, approved and sealed by the 'grand leader'! The plot had been decided upon long before the elections. Months ago, the 'leader' announced in one of his preachings that Mr Ahmadinejad should serve for another five years! So, why all the hassle and the fuss? Why in the name of God did they pull the people along only to announce what had already been decided upon?
The answer lies in the fact that they thought it wise to declare Mr Ahmadinejad president through elections in order to give him more legitimacy. They engineered the whole scenario for a coup: two hours before the poles closed the streets of Tehran were occupied by armed men, the candidates' election observers were ordered to leave, armed men entered the polling stations and carried the ballot boxes with them. Apparantly, Mr Musavi received a call after midnight on satuarday informing him that he has won and should prepare his victory speech but some time later, armed men entered his headquarters and told him that Mr Ahmadinejad was the winner!
The pages of history turned as the majority of the people were shocked first, angry and bewildered next. The hastily results outrageously deprived the people of their their democratic participation. In the course of events, the candidates refused to accept the results but the 'leader' Mr Khamenei put his approval to it even before the Guardian Council looked into the matter and confirmed them as was the norm. The 'leader' who was meant to be impartial sided openly with Mr Ahmadinejad's fraudulent election results and hastily declared him the 'winner'!
It is now a common belief that they must have been planing for such a coup for months if not years before. sometime earlier on .
It is now widely believed that Mr Khamenei and other coup leaders' aim to eradicate the concept of 'republic' and establish a Calipha style system in Iran. Not to mention that the republic never stood to its true meaning. Not to mention that people outside the regime's inner circle were never allowed to stand for presidential or Parliament elections or any other high office throughout the whole life of the Islamic Republic. A Caliph style Islamic state more fundamentalist than the Taliban in Afganistan?
Here we are at the cross road of history. One thing is for certain. Whatever the plot, it will be doomed for defeat. If not in the short term but in time it will see its own destruction. Those millions who marched on the streets the first days and thousands who have since risked their lives and marched and raised theit voices and chanted on the rooftops and those who have reported the atrocities and the brutalities of layers of armed men to the world and those who have written on the websites and blogs, will never let the coup to succeed. Let the coup kidnap our young, assasin, imprison, torture, assault, beat up our intellectuals and frighten the people by attacking them in their homes, torch their gates and entrances, use abusive language against women. Let them bring out all the evil that had been hidden away for such days.
Let them shoot Neda and many other Nedas in broad day light. The coup leaders never knew that Neda will stand tall and tell the world of the crimes that the Iranian leaders are commiting against humanity and in the name of religeon. Crimes which will eventually drag them to the International Tribunal for Human Rights, where they have to answer Neda's mother who was deprived of mourning for her daughter at her unknown grave, where they have to answer of the assault on the students in the middle of the night at their dormatories? Student! The future of the country.
These days the future is unknown. The Islamic regime which was once unbreakable is now broken into two halves if not more. The rift among its founders, veterans and the new elite is vast. The wealth of Iran is in the centre of dispute as well as the greed for power. It is now up to the defeated candidates to decide which way to go. Today, as well as tomorrow people need decisive leadership to confront the election coup. If the coup succeeds, Iran will go through a period of darkness as the evil forces have come to the surface and the religous rhetoric has lost colour. Iran's problem is not her problem alone. Once the coup succeeds it will spread to the region and the world. It is a plague which has to be contained. We as Iranians have to demand from the international community an-all-out political sanction of Ahmadinejad's government and prepare ourselves for the long cold days of a winter which will eventually end.
Tomorrow is the anniversary of Neda Agha Soltan’s death. I happened to be one of the first people who received the video. The sender asked me “what on earth is this?” Bewildered and in a state of total shock I replied: “can’t be true!”
A short while later the world watched that video and followed the tragedy of Neda Agha Soltan’s murder. The killing of Neda had widespread consequences for the Iranian regime on the one hand and the Iranian opposition on the other. I had been the subject of many songs, music, articles, interviews and writings. Immediately, the brutal murder of Neda turned into the symbol, the emblem and the flag of a collective protest which was meant to be non-violent and peaceful. Millions around the world saw her on their screens over and over again and thousands of Iranians outside and inside put a mask on their faces, decorated with Neda’s beautiful portrait telling the world “I am Neda”. Songs were written in her memory, stories were written in her honour, a film was made in her honour and her family became the honour of a nation that was marching on a non-violently demanding its “vote”.
A year on, the Iranian regime, corrupt more than ever, brutal more than ever, deceitful more than ever and unpopular more than ever has tried to cover Neda’s murder in a cloud of ridiculous and unfounded stories in order to divert attention from not only her murder but the other murders that had been carried out before and those that followed; Sohrfab and Kianush and others on the streets and the Kahrizak murders.
In memory of Neda, I wrote the following piece on Iranianwomenuk blog a year ago.
“Did they silence Iran by killing its Neda (voice)?”
On the anniversary of the murder of Neda Agha Soltan let’s remind ourselves that we have come a long way since then and have to go a long way before we can reclaim our country from the course of transgression into the abyss of darkness into the road to freedom, democracy and secularism along the line with the civilised world.
Let’s remind ourselves that Neda and Sohrab and Kianush and thousands before them were not murdered in vain. They were the price Iran paid for the noble cause of freedom.
Sunday, June 28, 2009
Did they silence Iran by killing her Neda (voice)?
The chronology of a coup d'etat.
Rouhi Shafii
Until recently, I thought the age of dictators and coup d'etas in their conventional form had long gone past and the twenty first century will not witness the midnight raids on the presidential palaces, the gun shots and assassination of presidents and kings, martial law, rounding up the people in stadiums, unlawful arrests and kidnapping and finally the emergence of a new dictator in a military uniform, civil dress or turban, announcing his triumph. Until the night of the Iranian presidential elections, I strongly believed the world has moved on, we Iranians have moved on and a new era is on the horizon with a pale smile and fainted rays of hope.
It was the month of June. For some unknown reason and for the past decades, in this month major political events have taken shape in Iran; from the Khomeini uprising in 1963 to the present time. Do I have to be superstitous and expect something drastic to happen after what happened just recently in the month of June? I am talking about our presidential elections. As people were preparing to participate in large numbers and the four canadidates who were all from the inner circle of the Islamic regime were veted carefully and 'selected' to stand for elections.
Four years ago, those Iranians who were disenchanted by the eight year presidency of the reformist Mr Khatami, who promised change but was unable to fulfill his promises as his efforts were curtailed in every step, distanced from the elections and that paved the way for a phenomenon called Mr Ahmadinejad.
During Mr Ahmadinejad's presidency, two things happened: 1-Iran became the centre of world tention, attention, economic sanction and islolation by his zelous rhetoric on Iran's need for nuclear energy, denying the holocaust and undermining every international protocol. 2- Deteroition of the economy, appointment of corrupt individuals to high office who channeled billions of dollors of oil money into the uknown, rise in unemployment, rise in addiction among the youth, rise in suicide rate, prostitution and human trafficking. Censorship in the broadest form possible; books, newspapers, weblogs and websites, brandishing opponents. Detention of citizens whithout sound foundations, killing people in custody, ignoring the rights of ethnic and religous minorities and carrying the death penalty in large scale. Creating a six-layer policing system which controlled the Iranians especially women and students.
Mr Ahmadinejad's monologue of false promises and blatant lies, of his obession with the nuclear issue, of his failure to fix the economy, of his policies of suppression decent, of his self-style hallucinatory claims of being inspired by the absent Imams and in total his lack of understanding the world and the Iranian people and their modern needs, brought the people to the conclusion that they have to set foot in the scene and vote for a less fundamentalist and a more pragmatic candidate.
The scene was set. For weeks before the elections, people grouped and regrouped, political parties became active, associations and coalitions were formed. Women formed a broad coalition unprecidented in the history of the Iranian women struggles. They met up with three of the four candidates and encouraged them to include women's demands in their manifestos. Thousands of articles were published in the papers and websites, hundreds of thousands of emails were exchanged.
Students, workers, intellectuals were all but hope. A window was about to open to take the people out of darkenss. A ray of light! That was all that was. For a short period in many years Iranians inside and outside were optimistic. Hope for change was on the horizon. People's enthiusiasm channeded itself into the candidates's election campaigns. The candidates began their presidential campaigns. They appeared on variuos venues, changed their manifestos in the course of events and became more understanding and aware of Iran's modern needs. That seemed to be the beginning of the end of a four year nightmare.
For the first time in the history of the Islamic Republic's election campaigns, the wives of the candidates travelled along with their husbands and Mr Musavi's wife who is a respected personality in her own right took to the stage and became the unofficial spokes-person in the rallies. Mr Karoubi went even further and offered his headquarters to women and promised to have a woman as his vice president. The world witnessed a true face of Iran. The face of smiling, civilised men and women who talked of their hopes for the future.
In that celeberatory mood, Mr Ahmadinejad's distorted face and distorted monoloques lost colour among the urban population as people were about to drive him out of office. In rural areas he was busy to distribute money and buy votes. Apart from that he did not offer any concrete plan throughout his campaign. He did not meet up with any group or individual. In his TV discussions with other candidates he lied to the people and put unfounded accusations against his strong opponents in order to cover his hidden plot.
Under the cover of the night, in those dark corners of the hidden rooms and in those archaic minds, a different cenario was engineered, approved and sealed by the 'grand leader'! The plot had been decided upon long before the elections. Months ago, the 'leader' announced in one of his preachings that Mr Ahmadinejad should serve for another five years! So, why all the hassle and the fuss? Why in the name of God did they pull the people along only to announce what had already been decided upon?
The answer lies in the fact that they thought it wise to declare Mr Ahmadinejad president through elections in order to give him more legitimacy. They engineered the whole scenario for a coup: two hours before the poles closed the streets of Tehran were occupied by armed men, the candidates' election observers were ordered to leave, armed men entered the polling stations and carried the ballot boxes with them. Apparantly, Mr Musavi received a call after midnight on satuarday informing him that he has won and should prepare his victory speech but some time later, armed men entered his headquarters and told him that Mr Ahmadinejad was the winner!
The pages of history turned as the majority of the people were shocked first, angry and bewildered next. The hastily results outrageously deprived the people of their their democratic participation. In the course of events, the candidates refused to accept the results but the 'leader' Mr Khamenei put his approval to it even before the Guardian Council looked into the matter and confirmed them as was the norm. The 'leader' who was meant to be impartial sided openly with Mr Ahmadinejad's fraudulent election results and hastily declared him the 'winner'!
It is now a common belief that they must have been planing for such a coup for months if not years before. sometime earlier on .
It is now widely believed that Mr Khamenei and other coup leaders' aim to eradicate the concept of 'republic' and establish a Calipha style system in Iran. Not to mention that the republic never stood to its true meaning. Not to mention that people outside the regime's inner circle were never allowed to stand for presidential or Parliament elections or any other high office throughout the whole life of the Islamic Republic. A Caliph style Islamic state more fundamentalist than the Taliban in Afganistan?
Here we are at the cross road of history. One thing is for certain. Whatever the plot, it will be doomed for defeat. If not in the short term but in time it will see its own destruction. Those millions who marched on the streets the first days and thousands who have since risked their lives and marched and raised theit voices and chanted on the rooftops and those who have reported the atrocities and the brutalities of layers of armed men to the world and those who have written on the websites and blogs, will never let the coup to succeed. Let the coup kidnap our young, assasin, imprison, torture, assault, beat up our intellectuals and frighten the people by attacking them in their homes, torch their gates and entrances, use abusive language against women. Let them bring out all the evil that had been hidden away for such days.
Let them shoot Neda and many other Nedas in broad day light. The coup leaders never knew that Neda will stand tall and tell the world of the crimes that the Iranian leaders are commiting against humanity and in the name of religeon. Crimes which will eventually drag them to the International Tribunal for Human Rights, where they have to answer Neda's mother who was deprived of mourning for her daughter at her unknown grave, where they have to answer of the assault on the students in the middle of the night at their dormatories? Student! The future of the country.
These days the future is unknown. The Islamic regime which was once unbreakable is now broken into two halves if not more. The rift among its founders, veterans and the new elite is vast. The wealth of Iran is in the centre of dispute as well as the greed for power. It is now up to the defeated candidates to decide which way to go. Today, as well as tomorrow people need decisive leadership to confront the election coup. If the coup succeeds, Iran will go through a period of darkness as the evil forces have come to the surface and the religous rhetoric has lost colour. Iran's problem is not her problem alone. Once the coup succeeds it will spread to the region and the world. It is a plague which has to be contained. We as Iranians have to demand from the international community an-all-out political sanction of Ahmadinejad's government and prepare ourselves for the long cold days of a winter which will eventually end.
Tuesday, June 8, 2010
Iran, a year on after the disputed presidential elections-
Statement by International coalition against Violence in Iran (ICAVI)
A year ago at this time Iranians were preparing themselves to participate in the tenth presidential elections, hoping to select from among the 4 designated candidates a person who would lead them to a life better than they had under the presidency of Mahmoud Ahmadinejad.
Their hopes were swiftly turned into despair and anger as the results were announced without due course and once again Mahmoud Ahmadinejad was declared the winner and endorsed by the supreme leader in matter of hours after the polls closed. Millions of people poured on the streets and the first question that came to their minds and later shaped into the biggest challenge the Islamic regime has faced since its creation was, “Where is my vote?”
The campaign “Where is my vote?”, which was peaceful and non-violent soon turned into violence as the regime’s armed wings; revolutionary guards, basiji militias, security and intelligence forces, street thugs and trained plainclothes armed men attacked demonstrators, beaten them up and in some cases killing them with live ammunition. Neda Agha –soltan a philosophy student was one of the first shot dead on a street in Tehran in front of the world cameras. She soon became the symbol of people’s campaigns. In the course of events of the past year, detaining, kidnapping, torturing and raping innocent men and women and extortion of facts and creating an atmosphere of utmost violence and terror has been utilized by the Iranian regime in order to stay in power. A year on, the number of those who have been detained and kept in various detention centers is unknown. The Iranian regime has not responded to the plight of the Iranians nor has it shown any respect for the international community which has urged Iran to stop the spiraling violence against the people.
In the past twelve months Iranians inside and outside the country have united together to say no to the rulers of Iran who have no regard for their dignity, humanity and rights as citizens. The majority of world nations and governments have supported the plight of the Iranian people.
International Coalition against Violence in Iran (ICAVI) was born to seek the non-violent path which is the wish of millions of Iranians. Iranian people demand nothing but democracy, freedom, human rights and the rule of law in correspondence with international protocols and conventions.
ICAVI condemns the spiraling violence, detention, torture, kidnapping, and ultimately execution of people on unfounded charges. ICAVI calls on the international community to support the Iranian civil society of journalists, human rights activists, writers, lawyers and those who are constantly under threat; ethnic and religious groups, women, students, workers and their families.
To mark the occasion, ICAVI has joined forces with a number of other human rights organizations for a week-long campaign through various events in London, UK.
Wednesday 16 June is dedicated to women of Iran who have played a major role in the movement for democracy, freedom, and a non-violent society.
Details can be viewed on ICAVI website:
www.icavi.org
icavi@icavi.org
A year ago at this time Iranians were preparing themselves to participate in the tenth presidential elections, hoping to select from among the 4 designated candidates a person who would lead them to a life better than they had under the presidency of Mahmoud Ahmadinejad.
Their hopes were swiftly turned into despair and anger as the results were announced without due course and once again Mahmoud Ahmadinejad was declared the winner and endorsed by the supreme leader in matter of hours after the polls closed. Millions of people poured on the streets and the first question that came to their minds and later shaped into the biggest challenge the Islamic regime has faced since its creation was, “Where is my vote?”
The campaign “Where is my vote?”, which was peaceful and non-violent soon turned into violence as the regime’s armed wings; revolutionary guards, basiji militias, security and intelligence forces, street thugs and trained plainclothes armed men attacked demonstrators, beaten them up and in some cases killing them with live ammunition. Neda Agha –soltan a philosophy student was one of the first shot dead on a street in Tehran in front of the world cameras. She soon became the symbol of people’s campaigns. In the course of events of the past year, detaining, kidnapping, torturing and raping innocent men and women and extortion of facts and creating an atmosphere of utmost violence and terror has been utilized by the Iranian regime in order to stay in power. A year on, the number of those who have been detained and kept in various detention centers is unknown. The Iranian regime has not responded to the plight of the Iranians nor has it shown any respect for the international community which has urged Iran to stop the spiraling violence against the people.
In the past twelve months Iranians inside and outside the country have united together to say no to the rulers of Iran who have no regard for their dignity, humanity and rights as citizens. The majority of world nations and governments have supported the plight of the Iranian people.
International Coalition against Violence in Iran (ICAVI) was born to seek the non-violent path which is the wish of millions of Iranians. Iranian people demand nothing but democracy, freedom, human rights and the rule of law in correspondence with international protocols and conventions.
ICAVI condemns the spiraling violence, detention, torture, kidnapping, and ultimately execution of people on unfounded charges. ICAVI calls on the international community to support the Iranian civil society of journalists, human rights activists, writers, lawyers and those who are constantly under threat; ethnic and religious groups, women, students, workers and their families.
To mark the occasion, ICAVI has joined forces with a number of other human rights organizations for a week-long campaign through various events in London, UK.
Wednesday 16 June is dedicated to women of Iran who have played a major role in the movement for democracy, freedom, and a non-violent society.
Details can be viewed on ICAVI website:
www.icavi.org
icavi@icavi.org
London prepares to mark the anniversay of the disputed elections in Iran
LONDON NGOS UNITE TO HIGHLIGHT THE DETERIORATING HUMAN RIGHTS SITUATION IN IRAN
Unite for Iran is a week of events bringing together ARTICLE 19, Amnesty International UK, Exiled Writers Ink, Human Rights Watch, Prisoners of Conscience, One Million Signatures Campaign, the International Campaign Against Violence in Iran, and United4Iran to raise awareness about the human rights situation in Iran. The programme runs from June 10 – 18 in London.
[07/06/2010] - The current government of Iran has a horrific record of denying fundamental human and civil rights to its people. We believe that building a global mass movement will not only give strength to the people of Iran, but will also place pressure on the Iranian government to conform to international human rights and civil rights standards to which Iran is a signatory. The Events, which aim to highlight the plight of prisoners of conscience and human rights abuses in Iran, include:
- Thursday 10th and Saturday 12th June – A mobile billboard traveling around London to draw attention to Iranian prisoners of conscience (route to be announced).
- Monday 14th June – Screening of Jafar Panahi’s Film “Offside” at the Human Rights Action Centre, 17-25 New Inn Yard London EC2A 3EA.
- Wednesday 16th June – “Iranian women: heroines or victims of transgression?” an evening of music, poetry, short films, analysis and debate hosted by Exiled Writers Ink, International Coalition Against Violence in Iran and One Million Signature Campaign at the Free Word Centre, 60 Farringdon Road London EC1R 3GA.
- Friday 18th June – Prisoners of Conscience Panel, featuring Iranian journalist and writer Masih Alinejad, author and women's rights activist Rouhi Shafii and Hassiba Hadj Sahraoui Amnesty International's Deputy Director for the Middle East and North Africa at the Free Word Centre.
Internationally, over 60 cities worldwide will be taking part in various events on and around June 12th with the goal of bringing the world’s attention on the human and civil rights abuses in Iran, particularly as related to the cases of prisoners of conscience. For more information on London events please visit www.uniteforiran.org.uk for information on global activities please visit, http://12june.org.
- END –
Further Information:
High resolution images available upon request
Editorial notes:
For more information on the events in London, please visit www.uniteforiran.org.uk.
For more information, interviews or images please Niloufar on niloufar@u4i.org.uk
Unite for Iran is a week of events bringing together ARTICLE 19, Amnesty International UK, Exiled Writers Ink, Human Rights Watch, Prisoners of Conscience, One Million Signatures Campaign, the International Campaign Against Violence in Iran, and United4Iran to raise awareness about the human rights situation in Iran. The programme runs from June 10 – 18 in London.
[07/06/2010] - The current government of Iran has a horrific record of denying fundamental human and civil rights to its people. We believe that building a global mass movement will not only give strength to the people of Iran, but will also place pressure on the Iranian government to conform to international human rights and civil rights standards to which Iran is a signatory. The Events, which aim to highlight the plight of prisoners of conscience and human rights abuses in Iran, include:
- Thursday 10th and Saturday 12th June – A mobile billboard traveling around London to draw attention to Iranian prisoners of conscience (route to be announced).
- Monday 14th June – Screening of Jafar Panahi’s Film “Offside” at the Human Rights Action Centre, 17-25 New Inn Yard London EC2A 3EA.
- Wednesday 16th June – “Iranian women: heroines or victims of transgression?” an evening of music, poetry, short films, analysis and debate hosted by Exiled Writers Ink, International Coalition Against Violence in Iran and One Million Signature Campaign at the Free Word Centre, 60 Farringdon Road London EC1R 3GA.
- Friday 18th June – Prisoners of Conscience Panel, featuring Iranian journalist and writer Masih Alinejad, author and women's rights activist Rouhi Shafii and Hassiba Hadj Sahraoui Amnesty International's Deputy Director for the Middle East and North Africa at the Free Word Centre.
Internationally, over 60 cities worldwide will be taking part in various events on and around June 12th with the goal of bringing the world’s attention on the human and civil rights abuses in Iran, particularly as related to the cases of prisoners of conscience. For more information on London events please visit www.uniteforiran.org.uk for information on global activities please visit, http://12june.org.
- END –
Further Information:
High resolution images available upon request
Editorial notes:
For more information on the events in London, please visit www.uniteforiran.org.uk.
For more information, interviews or images please Niloufar on niloufar@u4i.org.uk
Sunday, May 30, 2010
بند زنان؛ شهر فرمانروایان قداره بند
بنقل از سایت کلمه
این جا قداره بندی و عربده کشی است که کار می کند. اگر می خواهی برای خودت کسی باشی یادت باشد دفعه بعد که آوردنت این جا از همان اول نگویی که اهل اندیشه و قلم به دست بوده ای که تو را گرفته اند. برای این ها افت دارد. باید بگویی دو تا آدم کشته ای تا تحویل ات بگیرند/نفیسه و زهرا و سایناز و مهری و … با نماز و قرآن و نماز شب و دعاست که خودشان را آرام می کنند. آن ها را به بچه های سیاسی می شناسندهمین طور که سرش کنار توست از او می پرسی همیشه این قدر نماز می خوانده؟ پاسخش منفی است. می گوید حتی گاهی کاهل نماز بوده ولی از وقتی سبز شده، سبز شده. و تو می مانی که دعای خیرش نصیب چه کسی است.
کلمه: یکسالی می شود که بند عمومی زنان یا همان بند نسوان میزبان تعداد زیادی از زندانیان سیاسی زن است. در بند زنان حدود ۴۰۰ زندانی زن نگهداری می شوند که بیشترین متهمان در ارتباط با مواد مخدر هستند.
یکی از زندانیان سیاسی زن روایتی از این بند نگاشته است. روایت تکان دهنده از حضور دانشجویان ، استادان دانشگاه، فعالان مدنی ، روزنامه نگاران و سبزهای گمنام در بین معتادان ، قاتلان و مواد مخدر فروش هایی که زیر پوست همین شهر پرورش یافته اند و حال در زندان مجالی برای فرمانروایی بر زندانیان سیاسی و سایر زندانیان یافته اند.
روایتی از «سبز بودن» در بین شهر قداره بنده ها :« سایناز با چادر نمازش از پنجره به آسمان نگاه می کند. مدت ها طول می کشد. با تسبیح به دستی که ذکر می گوید. بعد در نماز اشک می ریزد. نمازی که گاه به نماز صبح وصل می شود. روزش را هم روزه است. این ها کف خواب های کنار تو هستند. همین طور که سرش کنار توست از او می پرسی همیشه این قدر نماز می خوانده؟ پاسخش منفی است. می گوید حتی گاهی کاهل نماز بوده ولی از وقتی سبز شده، سبز شده. و تو می مانی که دعای خیرش نصیب چه کسی است. »
متن این روایت دردناک که در اختیار «کلمه» قرار گرفته به شرح زیر است:
خیلی طول نمی کشد تا رئیس و روسا خودشان را نشان دهند. باید معلومت کنند که رئیس کیست. معلوم کنند این جا رئیس دارد. هر کی به هر کی نیست.
کسی این جا به اسم و رسم تو کاری ندارد. دانشجو و استاد دانشگاه و فعال مدنی و فعال دانشجویی و روزنامه نگار و فعال حقوق زنان و فعال حقوق بشر کسی نیست. این ها هم شد جرم؟!
این جا قداره بندی و عربده کشی است که کار می کند. اگر می خواهی برای خودت کسی باشی یادت باشد دفعه بعد که آوردنت این جا از همان اول نگویی که اهل اندیشه و قلم به دست بوده ای که تو را گرفته اند. برای این ها افت دارد. باید بگویی دو تا آدم کشته ای تا تحویل ات بگیرند. هر چند روش و منش و کلام و رفتارت نشان دهد قداره بند نیستی. اصلا بلد نیستی.
وقتی می فهمند سیاسی هستی، بچه های سیاسی تحویل ات می گیرند. روشین یک چای می ریزد و با قندی در یک بشقاب دست به دست می دهد تا برسد جلوی تو. یک ظرف غذا جلویت می گذارند. بعد می فهمی ظرف ها را مریم داده با فخری. میترا است که چای و غذا را جلوی تو می گذارد. مریم و فخری و میترا می شوند هم صحبت های تو.
این، کارت تلفن برای زنگ زدنت. مهدیه است که دستش را دراز می کند و یک کارت می دهد. او دانشجوی سال آخر ستاره دار دانشگاه علامه است. فخری دستش را دراز می کند و یک چادر می دهد برای نماز خواندنت. مادر بگیر خودم شسته ام و خشکش کرده ام. تازه واردی. قدر این حرف ها را نمی فهمی. بعدها پشیمان می شوی که چرا نگرفتی. چرا این محبت را رد کردی. فخری می شود همدم تو. بزرگ تر از این است که به دل گرفته باشد. کارت تلفن از مهدیه، تایم از فخری. یک زنگ ۲ دقیقه ای. خبر بدهی که در اوین در بند عمومی نسوان هستی تا نزدیکانت را از دلشوره نجات دهی. یک کلام به شوهرت بگویی بچه ها را دریابد.
این جا چه کسی رئیس است؟ چه کسی فرمانده؟ خرده فرمانروایان؟ چه کسی فرمانبر؟ چه کسی باید دست به جیب باشد؟ چه کسی دست به کمر؟ چه کسی باید باج بدهد؟ روسای باندها؟ چه کسی باید سر به زیر باشد؟ چه کسی خاموش؟ چه کسی اجازه دارد داد و هوار که نه عربده کشی کند؟ چه کسی می زند؟ چه کسی می خورد؟ چه کسی ژنرال است؟ چه کسی سرباز؟
شهر عجیبی است این جا. اول تصور کنی زندان آدم هایی دارد که امور زندانیان را می گذرانند. خیلی زود می فهمی این جا همه زندانی اند. جز آن ها که در دفتر ها می نشینند. یکی مسئول اتاق است. یکی یا چند تا رئیس. مسئول کار می کند، رئیس ریاست. هر چند هر دو از اهالی همین شهرند. بند زندانیان عادی قانون خودش را دارد. برو و بیا. ساعت حرف زدن و ساعت حرف نزدن. خاموشی و بیداری. آمار و هواخوری. مواد فروشی و رقاصی. گفتن یا نگفتن. با که بودن و با که نبودن. روابط. ارتباطات. همه حساب و کتاب دارد. هر کی به هر کی است مگر؟
با ورود به بند، وکیل بند یک بسته به تو بدهد، شامل لباس زیر و یک حوله کوچک و شامپویی برای یک بار. می گویند باید دوش بگیری. طوری می گویند که انگار با خودت مریضی آورده ای. تو که روزنامه نگاری یا کارگردان سینما، یا استاد دانشگاه یا نویسنده یا دانشجوی ارشد را آورده اند در میان کسانی که به خاطر قتل و موادفروشی و داشتن خانه های فساد و دزدی بازداشت شده اند. همین ها به تو امر کنند که باید دوش بگیری تا مریضی برای این ها نیاورده باشی. با ادبیاتی تحقیر آمیز. باید نشان دهد که رئیس است و راهش تحقیر است. «م» است که وسط اتاق راه می رود و تو را تحقیر می کند و به تو فرمان می دهد. همان روز اول.. هر کدام زودتر زهر چشم نشان دهند یک هیچ جلو هستند. باید معلوم شود چه کسی رئیس است. فرار رو جلو.
همان شب عربده های کینگ کنک در بند بپیچد که آهای ورودی جدید اتاق …؟ نگاه ها بچرخد به سوی تو. چه کسی بوده که از حمام اختصاصی او استفاده کرده؟ ورودی اتاق .. تو بوده ای پس باید جواب دهی. این را در یک لحظه بفهمی که بند به هم ریخته. جمعیت جلوی در حمام جمع شده اند که از تو جواب بخواهند و تو حتی نمی دانی به چه کسی باید جواب بدهی. مهم نیست. چون اصلا کسی از تو جواب نمی خواهد. ورودی های جدید باید بدانند او که از همه بلندتر عربده می کشد، رئیس است. استاد دانشگاه هستی؟ باش. این جا رئیس کسی است که صدایش بلندتر است و اصلا می تواند عربده بکشد. عربده کشیدن کار هر کسی نیست.
تو محتاجی. محتاج همه چیز. یک کلمه حرف با یک هم صحبت. یک لیوان برای چای. یک قاشق. یک بشقاب. حتی جیره قند و پودر و شامپویی که اول ماه داده اند و تو نمی دانی. به هر کس سهم خودش را داده اند. در هیچ باندی نیستی که کسی به تو چیزی بگوید چه رسد به این که بدهد. محتاج این که به تو اطلاعات بدهند از چند و چون این جا. همان که وقت حمام رفتن مریم به تو گفت. گفت که از حمامی که روی در آن به رنگ قرمز با ماژیک خط خطی شده استفاده نکن. و تو هم از آن استفاده نکردی. و الا در مقابل فریادهای کینگ کنگ چه می کردی؟ تو محتاج یک دقیقه تلفنی. محتاج یک دقیقه تایم. یک دقیقه کارت.
خیلی زود می فهمی که جای نشستن هم در اتاق حساب و کتاب دارد. هر کی به هر کی نیست. اتاق بالا و پایین دارد. تو که ورودی جدیدی کجا باید بنشینی؟ جلوی در می نشینی تا از خطرات در امان باشی. معلوم نیست جای دیگر که بنشینی با تو چه کنند؟ جلوی تخت ها حریم همان تخت است و مالک آن هم صاحب همان سه تخت. وسط هم که بنشینی اعتراض می کنند سر راه نشسته ای. کجا می توانی بخوابی؟ می شوی کف خواب جلوی در. در یک اتاق با ۲۸ زندانی و رفت و آمدهای وسط شب. چند تا پتو جیره داری؟ اتاق رئیس دارد. تو کی هستی؟ با کدام گروهی؟
این جا در کل بند بالا و پایین رئیس اعظم «ش» است. فرمانروای بزرگ. همه اختیارات در دست اوست. یک اتاق خصوصی دارد در طبقه پایین با تلویزیون و یخچال خصوصی. قاتل است؟ با مرد زن دار رابطه داشته؟ همسر مرد را که مادر هم بوده، کشته؟ این ها توانایی می خواهد. اصلا همین ها او را رئیس می کند. بلد است شوهر بدزدد. مادر بچه ها را بکشد. عربده بکشد. حرمت ها را بدرد. قداره بکشد. می تواند خون بریزد. بلد است دروغ بگوید. از همه مهمتر بلد است از مجازات فرار کند. حلقه های خودش را دارد. اصلا همین توانایی هاست که او را رئیس می کند. خرده فرمانروایان هم همین طور. ولی در مقامی پایین تر. درس پس می دهند و دوره می بینند تا به مقام او برسند.
همه حرکاتش نشان ریاست اوست. تحکمش. نگاه و کلامش. همه هستند تا او باشد و رئیس هم باشد. تکان دادن سر و دستش. برو و بیایش. امر و نهی و داد و بیدادش. فریادهایش بر سر زندانیان. ادبیات از بالا به پایین. ادبیات تحقیرآمیز. حتی تن صدایش. استاد دانشگاه هستی؟ باش. اصلا تو را آورده اند این جا تا یک قاتل فرمانروای تو باشد. تا بشکنی.
او که رئیس کل هر دو بند بالا و پایین است. باندها هم برای خودشان. اتاق ها هم رئیس یا روسای خودشان را دارند. همین طور است کل بند. رئیس ها خودشان هم با هم سرشاخ. با سربازان پیاده نظام خودشان. مثلا «م» و «س» و «ع» در همین اتاق با هم سر قدرت، تو بکش، من بکش دارند. بعضی وقت ها این «ن» و «ف»هم یک چشمه می آیند. هر کدام نفرات دوم خودشان را دارند. هر کدام پیاده نظام های خودشان را. به علاوه آدم هایشان از اتاق های دیگر. از بند. از پایین. از دفتر. به علاوه ارتباطشان با «ش» رئیس اعظم. باند بهره خودش را دارد. ریاست بهره اصلی را.
از ۸ حمام سه تا از کار افتاده.۵ حمام برای یک بند زندان. یک بند با شش اتاق و هر اتاق بین بیست تا سی زندانی. به طور متوسط بشود صد و پنجاه نفر. از این پنج حمام یکی اختصاصی برای کینگ کنک. چرا؟ چون عربده کش است. هر کلامی از دهانش بیرون می آید. خودش را زده به دیوانگی. یک قداره بند قاتل چه کارهایی که نمی تواند بکند؟ تو نمی دانی. تلفن. برای پنج دقیقه گاهی نیم ساعت یا بیشتر سرپا می ایستی. فقط صف نیست. استاد دانشگاه را آورده اند جایی که قاتل و دزد و موادفروش با او دعوا کند که برو. بیا. کنار دیوار. تو راه وای نستا. ساکت. حرف نزن. دنیا را می بینی. اگر در باندی باشی که تلفن ها را دارند هر وقت بخواهی می آیی. هر چه قدر هم که بخواهی حرف می زنی. مگر می شود این جا درگیر شد؟ مسئول تلفن بگوید تایم خریده، وقت از پیش گرفته، حل است. باند فروشگاه هم همین طور و همین طور باقی لحظات زندگی.
از اتاق بچه دارها صدای دعوا و کتک کاری بلند می شود. بچه ها هم زیر لگد و دست و پای مادرها. «ر» از اتاق بغل بدود که جدا کند. لگدی محکم به پهلویش. پرتاب به سمت تخت آهنی. سر او و لبه تخت. جرم «ر»؟ حضور در خیابان آزادی در روز ۳۰ خرداد. حکم؟ محارب. چرا به اتاق دعوا دوید؟ بگوید آن جا بچه ها بودند آخر. نمی شد نرفت. بچه ها زیر دست و پا؟ او نه دعوا بلد است و نه جدا کردن دعوا. مشکلات را با گفت و گو حل می کند. این ها گفت و گو چه می دانند چیست؟ زبان این ها زبان دیگر است. همزبان خودشان را می خواهند.
نفیسه و زهرا و سایناز و مهری و … با نماز و قرآن و نماز شب و دعاست که خودشان را آرام می کنند. آن ها را به بچه های سیاسی می شناسند. همه با هم از ۲۰۹ و از متادون آمده اند. همه که می خوابند سایناز با چادر نمازش از پنجره به آسمان نگاه می کند. مدت ها طول می کشد. با تسبیح به دستی که ذکر می گوید. بعد در نماز اشک می ریزد. نمازی که گاه به نماز صبح وصل می شود. روزش را هم روزه است. این ها کف خواب های کنار تو هستند. همین طور که سرش کنار توست از او می پرسی همیشه این قدر نماز می خوانده؟ پاسخش منفی است. می گوید حتی گاهی کاهل نماز بوده ولی از وقتی سبز شده، سبز شده. و تو می مانی که دعای خیرش نصیب چه کسی است.
به هواخوری راه نمی دهند. در را بسته اند. می گویند نیم کیلو شیشه در حیاط پیدا کرده اند. حالت های خماری و بیداری بعضی زندانیان گواه از فروش مواد در داخل زندان دارد. سایناز بگوید وقتی بچه ها را آورده بودند این جا به بعضی از آن ها پیشنهاد مواد فروشی داده بودند. بچه های دانشجو و رونامه نگاری که بیرون کار می کرده اند تا امورات روزمره خود را بگذرانند. بعضی حتی کمک خانواده بوده اند. این جا توی کارتشان یک پولی برای خرید می خواهند. به سایناز بگویی اگر کسی به پول احتیاج دارد خبرم کن ولی به کسی نگو چه کسی.
بچه های سیاسی با همند و هوای هم را در این شهر دارند. آن ها که همه مسیر را با هم بوده اند. به هم اعتماد کرده اند. با هم ترسیده اند. بازجویی. دلهره. بلاتکلیفی. درد را هم التیام داده اند. دلشان با هم است. زبانشان با هم. با هم خندیده اند. سر بر شانه هم گریسته اند. همین گریه کردن هاست که آن ها را به هم پیوند زده. شاید بتوانی کسی را که با او خندیده ای فراموش کنی ولی هرگز شانه ای را که بر آن گریسته ای از یاد نخواهی برد.
در روزنامه ها نوشته حراست دانشگاه تهران اعلام کرده که از ورود دخترانی که مقنعه ندارند جلوگیری می کند. رئیس دانشگاه کجاست که حراست تصمیم می گیرد و اعلام می کند و اعمال می کند؟ فرمانروایان اسلحه به کمر. رئیس چه کسی است؟ این جا خبرها زود پخش می شود. می گویند جعفر پناهی کارگردان اعتصاب غذای خشک کرده. با او چه کرده اند؟ برای او چه راهی مانده؟ نوری زاد قلم به دست کارگردان را به اسم هواخوری برده اند بیرون و ۵ لباس شخصی ریخته اند سر او و به قصد کشت کتکش زده اند. دکتر زندان گفته ضربه مغزی شده و خودش گفته بینایی اش مختل. می گویند اعتصاب غذای خشک کرده. روزه سیاسی. این ها را زنش گفته.
می گویند زنش در چند سایت ناله کرده. گفته می زنند بعد می گویند فریاد نزنید. پس چه کنیم؟ ناله از کتک خوردن شوهرش یک طرف. این که قلم و کاغذ او را هم گرفته اند یک طرف. عجب زن نازنینی است این فاطمه خانم. یک بار نوشته ای از او خواندم درباره سال های اول پیروزی انقلاب. در آن نوشته گفته چرا این روزها حال و هوای بهشت را دارد. آن روزها را می گوید. بعد خودش جواب می دهد. می گوید برای این وحدت. می گوید وحدت از توحید نشات می گیرد. می گوید چون توحید خودنمایی می کند پس بوی بهشت می آید. به چه روزی افتاده امروز که برای ناله کردن هم باید از قداره بندان بترسد. که نترسیده. می گویند بازجوی نوری زاد او را تهدید کرده که اگر بخواهم این دخترت را، دختر بیست و چند ساله اش را گفته، می آورم این جا. مردش زیر دست این هاست که قداره بسته اند و کتک می زنند. این ها که در خیابان از کتک زدن دختران و زنان ابا ندارند وقت کتک زدن یک زندانی دست بسته در زندان چه می کنند؟ بگویند نوری زاد را به بند عمومی آورده اند. لابد باید خوشحال باشد این فاطمه خانم.
بدرالسادات از بودن در زندان عمومی شکایت داشت. از شنیدن کلمات اهانت آمیز در بند عمومی به ستوه آمده بود. از این فضای عربده کشی. از این فضای تهدید آلود تحقیر آمیز. یک روز آهسته برای تو بگوید ما را به همان بند ۲۰۹ برگردانند. بگوید این جا کلماتی می شنویم که به عمرمان نشنیده ایم. با ما برخوردی می شود که به عمرمان ندیده ایم. به او بگویی فکر می کنی برای چه ما را این جا آورده اند؟ برای همین. بگویی تمام مملکت را گشته اند و هر چه انسان خلاف کار است آورده اند و این جا جمع کرده اند بعد شما و این بچه ها را آورده اند کنار این ها. فکر می کنی برای چه؟ باید معلومتان شود که رئیسی هست و فرمانبری. باید معلومتان شود که هر کس نمی تواند رئیس باشد.
ببرندش به انفرادی. ۲۰۹٫ از ۱۵ اسفند او را می برند. عید و تمام فروردین و اردیبهشت را هم آن جاست. وقتی برمی گردد لاغر شده و تکیده. نحیف. بیمار. ولی بزرگواری و بزرگ منشی او همان است که بود. حرف زدنش، نشست و برخاست، راه رفتن و حرکات دست و سر و صورتش همه حکایت از وقار و متانت و دانش و بینش او دارد. صلابت او پابرجاست. مصمم و مطمئن از راهی که در پیش دارد. این ها اصالت اوست. او همان بدرالسادات است. ماه درخشان سادات.
رئیس او کیست اما؟ «ش». قاتل زنی که مادر بچه ها است. دزد شوهر. او تحت فرمان یک قداره بند است. این جا اوین است آخر.
«سبا»
بند عمومی زنان- اوین
۱۳۸۹
این جا قداره بندی و عربده کشی است که کار می کند. اگر می خواهی برای خودت کسی باشی یادت باشد دفعه بعد که آوردنت این جا از همان اول نگویی که اهل اندیشه و قلم به دست بوده ای که تو را گرفته اند. برای این ها افت دارد. باید بگویی دو تا آدم کشته ای تا تحویل ات بگیرند/نفیسه و زهرا و سایناز و مهری و … با نماز و قرآن و نماز شب و دعاست که خودشان را آرام می کنند. آن ها را به بچه های سیاسی می شناسندهمین طور که سرش کنار توست از او می پرسی همیشه این قدر نماز می خوانده؟ پاسخش منفی است. می گوید حتی گاهی کاهل نماز بوده ولی از وقتی سبز شده، سبز شده. و تو می مانی که دعای خیرش نصیب چه کسی است.
کلمه: یکسالی می شود که بند عمومی زنان یا همان بند نسوان میزبان تعداد زیادی از زندانیان سیاسی زن است. در بند زنان حدود ۴۰۰ زندانی زن نگهداری می شوند که بیشترین متهمان در ارتباط با مواد مخدر هستند.
یکی از زندانیان سیاسی زن روایتی از این بند نگاشته است. روایت تکان دهنده از حضور دانشجویان ، استادان دانشگاه، فعالان مدنی ، روزنامه نگاران و سبزهای گمنام در بین معتادان ، قاتلان و مواد مخدر فروش هایی که زیر پوست همین شهر پرورش یافته اند و حال در زندان مجالی برای فرمانروایی بر زندانیان سیاسی و سایر زندانیان یافته اند.
روایتی از «سبز بودن» در بین شهر قداره بنده ها :« سایناز با چادر نمازش از پنجره به آسمان نگاه می کند. مدت ها طول می کشد. با تسبیح به دستی که ذکر می گوید. بعد در نماز اشک می ریزد. نمازی که گاه به نماز صبح وصل می شود. روزش را هم روزه است. این ها کف خواب های کنار تو هستند. همین طور که سرش کنار توست از او می پرسی همیشه این قدر نماز می خوانده؟ پاسخش منفی است. می گوید حتی گاهی کاهل نماز بوده ولی از وقتی سبز شده، سبز شده. و تو می مانی که دعای خیرش نصیب چه کسی است. »
متن این روایت دردناک که در اختیار «کلمه» قرار گرفته به شرح زیر است:
خیلی طول نمی کشد تا رئیس و روسا خودشان را نشان دهند. باید معلومت کنند که رئیس کیست. معلوم کنند این جا رئیس دارد. هر کی به هر کی نیست.
کسی این جا به اسم و رسم تو کاری ندارد. دانشجو و استاد دانشگاه و فعال مدنی و فعال دانشجویی و روزنامه نگار و فعال حقوق زنان و فعال حقوق بشر کسی نیست. این ها هم شد جرم؟!
این جا قداره بندی و عربده کشی است که کار می کند. اگر می خواهی برای خودت کسی باشی یادت باشد دفعه بعد که آوردنت این جا از همان اول نگویی که اهل اندیشه و قلم به دست بوده ای که تو را گرفته اند. برای این ها افت دارد. باید بگویی دو تا آدم کشته ای تا تحویل ات بگیرند. هر چند روش و منش و کلام و رفتارت نشان دهد قداره بند نیستی. اصلا بلد نیستی.
وقتی می فهمند سیاسی هستی، بچه های سیاسی تحویل ات می گیرند. روشین یک چای می ریزد و با قندی در یک بشقاب دست به دست می دهد تا برسد جلوی تو. یک ظرف غذا جلویت می گذارند. بعد می فهمی ظرف ها را مریم داده با فخری. میترا است که چای و غذا را جلوی تو می گذارد. مریم و فخری و میترا می شوند هم صحبت های تو.
این، کارت تلفن برای زنگ زدنت. مهدیه است که دستش را دراز می کند و یک کارت می دهد. او دانشجوی سال آخر ستاره دار دانشگاه علامه است. فخری دستش را دراز می کند و یک چادر می دهد برای نماز خواندنت. مادر بگیر خودم شسته ام و خشکش کرده ام. تازه واردی. قدر این حرف ها را نمی فهمی. بعدها پشیمان می شوی که چرا نگرفتی. چرا این محبت را رد کردی. فخری می شود همدم تو. بزرگ تر از این است که به دل گرفته باشد. کارت تلفن از مهدیه، تایم از فخری. یک زنگ ۲ دقیقه ای. خبر بدهی که در اوین در بند عمومی نسوان هستی تا نزدیکانت را از دلشوره نجات دهی. یک کلام به شوهرت بگویی بچه ها را دریابد.
این جا چه کسی رئیس است؟ چه کسی فرمانده؟ خرده فرمانروایان؟ چه کسی فرمانبر؟ چه کسی باید دست به جیب باشد؟ چه کسی دست به کمر؟ چه کسی باید باج بدهد؟ روسای باندها؟ چه کسی باید سر به زیر باشد؟ چه کسی خاموش؟ چه کسی اجازه دارد داد و هوار که نه عربده کشی کند؟ چه کسی می زند؟ چه کسی می خورد؟ چه کسی ژنرال است؟ چه کسی سرباز؟
شهر عجیبی است این جا. اول تصور کنی زندان آدم هایی دارد که امور زندانیان را می گذرانند. خیلی زود می فهمی این جا همه زندانی اند. جز آن ها که در دفتر ها می نشینند. یکی مسئول اتاق است. یکی یا چند تا رئیس. مسئول کار می کند، رئیس ریاست. هر چند هر دو از اهالی همین شهرند. بند زندانیان عادی قانون خودش را دارد. برو و بیا. ساعت حرف زدن و ساعت حرف نزدن. خاموشی و بیداری. آمار و هواخوری. مواد فروشی و رقاصی. گفتن یا نگفتن. با که بودن و با که نبودن. روابط. ارتباطات. همه حساب و کتاب دارد. هر کی به هر کی است مگر؟
با ورود به بند، وکیل بند یک بسته به تو بدهد، شامل لباس زیر و یک حوله کوچک و شامپویی برای یک بار. می گویند باید دوش بگیری. طوری می گویند که انگار با خودت مریضی آورده ای. تو که روزنامه نگاری یا کارگردان سینما، یا استاد دانشگاه یا نویسنده یا دانشجوی ارشد را آورده اند در میان کسانی که به خاطر قتل و موادفروشی و داشتن خانه های فساد و دزدی بازداشت شده اند. همین ها به تو امر کنند که باید دوش بگیری تا مریضی برای این ها نیاورده باشی. با ادبیاتی تحقیر آمیز. باید نشان دهد که رئیس است و راهش تحقیر است. «م» است که وسط اتاق راه می رود و تو را تحقیر می کند و به تو فرمان می دهد. همان روز اول.. هر کدام زودتر زهر چشم نشان دهند یک هیچ جلو هستند. باید معلوم شود چه کسی رئیس است. فرار رو جلو.
همان شب عربده های کینگ کنک در بند بپیچد که آهای ورودی جدید اتاق …؟ نگاه ها بچرخد به سوی تو. چه کسی بوده که از حمام اختصاصی او استفاده کرده؟ ورودی اتاق .. تو بوده ای پس باید جواب دهی. این را در یک لحظه بفهمی که بند به هم ریخته. جمعیت جلوی در حمام جمع شده اند که از تو جواب بخواهند و تو حتی نمی دانی به چه کسی باید جواب بدهی. مهم نیست. چون اصلا کسی از تو جواب نمی خواهد. ورودی های جدید باید بدانند او که از همه بلندتر عربده می کشد، رئیس است. استاد دانشگاه هستی؟ باش. این جا رئیس کسی است که صدایش بلندتر است و اصلا می تواند عربده بکشد. عربده کشیدن کار هر کسی نیست.
تو محتاجی. محتاج همه چیز. یک کلمه حرف با یک هم صحبت. یک لیوان برای چای. یک قاشق. یک بشقاب. حتی جیره قند و پودر و شامپویی که اول ماه داده اند و تو نمی دانی. به هر کس سهم خودش را داده اند. در هیچ باندی نیستی که کسی به تو چیزی بگوید چه رسد به این که بدهد. محتاج این که به تو اطلاعات بدهند از چند و چون این جا. همان که وقت حمام رفتن مریم به تو گفت. گفت که از حمامی که روی در آن به رنگ قرمز با ماژیک خط خطی شده استفاده نکن. و تو هم از آن استفاده نکردی. و الا در مقابل فریادهای کینگ کنگ چه می کردی؟ تو محتاج یک دقیقه تلفنی. محتاج یک دقیقه تایم. یک دقیقه کارت.
خیلی زود می فهمی که جای نشستن هم در اتاق حساب و کتاب دارد. هر کی به هر کی نیست. اتاق بالا و پایین دارد. تو که ورودی جدیدی کجا باید بنشینی؟ جلوی در می نشینی تا از خطرات در امان باشی. معلوم نیست جای دیگر که بنشینی با تو چه کنند؟ جلوی تخت ها حریم همان تخت است و مالک آن هم صاحب همان سه تخت. وسط هم که بنشینی اعتراض می کنند سر راه نشسته ای. کجا می توانی بخوابی؟ می شوی کف خواب جلوی در. در یک اتاق با ۲۸ زندانی و رفت و آمدهای وسط شب. چند تا پتو جیره داری؟ اتاق رئیس دارد. تو کی هستی؟ با کدام گروهی؟
این جا در کل بند بالا و پایین رئیس اعظم «ش» است. فرمانروای بزرگ. همه اختیارات در دست اوست. یک اتاق خصوصی دارد در طبقه پایین با تلویزیون و یخچال خصوصی. قاتل است؟ با مرد زن دار رابطه داشته؟ همسر مرد را که مادر هم بوده، کشته؟ این ها توانایی می خواهد. اصلا همین ها او را رئیس می کند. بلد است شوهر بدزدد. مادر بچه ها را بکشد. عربده بکشد. حرمت ها را بدرد. قداره بکشد. می تواند خون بریزد. بلد است دروغ بگوید. از همه مهمتر بلد است از مجازات فرار کند. حلقه های خودش را دارد. اصلا همین توانایی هاست که او را رئیس می کند. خرده فرمانروایان هم همین طور. ولی در مقامی پایین تر. درس پس می دهند و دوره می بینند تا به مقام او برسند.
همه حرکاتش نشان ریاست اوست. تحکمش. نگاه و کلامش. همه هستند تا او باشد و رئیس هم باشد. تکان دادن سر و دستش. برو و بیایش. امر و نهی و داد و بیدادش. فریادهایش بر سر زندانیان. ادبیات از بالا به پایین. ادبیات تحقیرآمیز. حتی تن صدایش. استاد دانشگاه هستی؟ باش. اصلا تو را آورده اند این جا تا یک قاتل فرمانروای تو باشد. تا بشکنی.
او که رئیس کل هر دو بند بالا و پایین است. باندها هم برای خودشان. اتاق ها هم رئیس یا روسای خودشان را دارند. همین طور است کل بند. رئیس ها خودشان هم با هم سرشاخ. با سربازان پیاده نظام خودشان. مثلا «م» و «س» و «ع» در همین اتاق با هم سر قدرت، تو بکش، من بکش دارند. بعضی وقت ها این «ن» و «ف»هم یک چشمه می آیند. هر کدام نفرات دوم خودشان را دارند. هر کدام پیاده نظام های خودشان را. به علاوه آدم هایشان از اتاق های دیگر. از بند. از پایین. از دفتر. به علاوه ارتباطشان با «ش» رئیس اعظم. باند بهره خودش را دارد. ریاست بهره اصلی را.
از ۸ حمام سه تا از کار افتاده.۵ حمام برای یک بند زندان. یک بند با شش اتاق و هر اتاق بین بیست تا سی زندانی. به طور متوسط بشود صد و پنجاه نفر. از این پنج حمام یکی اختصاصی برای کینگ کنک. چرا؟ چون عربده کش است. هر کلامی از دهانش بیرون می آید. خودش را زده به دیوانگی. یک قداره بند قاتل چه کارهایی که نمی تواند بکند؟ تو نمی دانی. تلفن. برای پنج دقیقه گاهی نیم ساعت یا بیشتر سرپا می ایستی. فقط صف نیست. استاد دانشگاه را آورده اند جایی که قاتل و دزد و موادفروش با او دعوا کند که برو. بیا. کنار دیوار. تو راه وای نستا. ساکت. حرف نزن. دنیا را می بینی. اگر در باندی باشی که تلفن ها را دارند هر وقت بخواهی می آیی. هر چه قدر هم که بخواهی حرف می زنی. مگر می شود این جا درگیر شد؟ مسئول تلفن بگوید تایم خریده، وقت از پیش گرفته، حل است. باند فروشگاه هم همین طور و همین طور باقی لحظات زندگی.
از اتاق بچه دارها صدای دعوا و کتک کاری بلند می شود. بچه ها هم زیر لگد و دست و پای مادرها. «ر» از اتاق بغل بدود که جدا کند. لگدی محکم به پهلویش. پرتاب به سمت تخت آهنی. سر او و لبه تخت. جرم «ر»؟ حضور در خیابان آزادی در روز ۳۰ خرداد. حکم؟ محارب. چرا به اتاق دعوا دوید؟ بگوید آن جا بچه ها بودند آخر. نمی شد نرفت. بچه ها زیر دست و پا؟ او نه دعوا بلد است و نه جدا کردن دعوا. مشکلات را با گفت و گو حل می کند. این ها گفت و گو چه می دانند چیست؟ زبان این ها زبان دیگر است. همزبان خودشان را می خواهند.
نفیسه و زهرا و سایناز و مهری و … با نماز و قرآن و نماز شب و دعاست که خودشان را آرام می کنند. آن ها را به بچه های سیاسی می شناسند. همه با هم از ۲۰۹ و از متادون آمده اند. همه که می خوابند سایناز با چادر نمازش از پنجره به آسمان نگاه می کند. مدت ها طول می کشد. با تسبیح به دستی که ذکر می گوید. بعد در نماز اشک می ریزد. نمازی که گاه به نماز صبح وصل می شود. روزش را هم روزه است. این ها کف خواب های کنار تو هستند. همین طور که سرش کنار توست از او می پرسی همیشه این قدر نماز می خوانده؟ پاسخش منفی است. می گوید حتی گاهی کاهل نماز بوده ولی از وقتی سبز شده، سبز شده. و تو می مانی که دعای خیرش نصیب چه کسی است.
به هواخوری راه نمی دهند. در را بسته اند. می گویند نیم کیلو شیشه در حیاط پیدا کرده اند. حالت های خماری و بیداری بعضی زندانیان گواه از فروش مواد در داخل زندان دارد. سایناز بگوید وقتی بچه ها را آورده بودند این جا به بعضی از آن ها پیشنهاد مواد فروشی داده بودند. بچه های دانشجو و رونامه نگاری که بیرون کار می کرده اند تا امورات روزمره خود را بگذرانند. بعضی حتی کمک خانواده بوده اند. این جا توی کارتشان یک پولی برای خرید می خواهند. به سایناز بگویی اگر کسی به پول احتیاج دارد خبرم کن ولی به کسی نگو چه کسی.
بچه های سیاسی با همند و هوای هم را در این شهر دارند. آن ها که همه مسیر را با هم بوده اند. به هم اعتماد کرده اند. با هم ترسیده اند. بازجویی. دلهره. بلاتکلیفی. درد را هم التیام داده اند. دلشان با هم است. زبانشان با هم. با هم خندیده اند. سر بر شانه هم گریسته اند. همین گریه کردن هاست که آن ها را به هم پیوند زده. شاید بتوانی کسی را که با او خندیده ای فراموش کنی ولی هرگز شانه ای را که بر آن گریسته ای از یاد نخواهی برد.
در روزنامه ها نوشته حراست دانشگاه تهران اعلام کرده که از ورود دخترانی که مقنعه ندارند جلوگیری می کند. رئیس دانشگاه کجاست که حراست تصمیم می گیرد و اعلام می کند و اعمال می کند؟ فرمانروایان اسلحه به کمر. رئیس چه کسی است؟ این جا خبرها زود پخش می شود. می گویند جعفر پناهی کارگردان اعتصاب غذای خشک کرده. با او چه کرده اند؟ برای او چه راهی مانده؟ نوری زاد قلم به دست کارگردان را به اسم هواخوری برده اند بیرون و ۵ لباس شخصی ریخته اند سر او و به قصد کشت کتکش زده اند. دکتر زندان گفته ضربه مغزی شده و خودش گفته بینایی اش مختل. می گویند اعتصاب غذای خشک کرده. روزه سیاسی. این ها را زنش گفته.
می گویند زنش در چند سایت ناله کرده. گفته می زنند بعد می گویند فریاد نزنید. پس چه کنیم؟ ناله از کتک خوردن شوهرش یک طرف. این که قلم و کاغذ او را هم گرفته اند یک طرف. عجب زن نازنینی است این فاطمه خانم. یک بار نوشته ای از او خواندم درباره سال های اول پیروزی انقلاب. در آن نوشته گفته چرا این روزها حال و هوای بهشت را دارد. آن روزها را می گوید. بعد خودش جواب می دهد. می گوید برای این وحدت. می گوید وحدت از توحید نشات می گیرد. می گوید چون توحید خودنمایی می کند پس بوی بهشت می آید. به چه روزی افتاده امروز که برای ناله کردن هم باید از قداره بندان بترسد. که نترسیده. می گویند بازجوی نوری زاد او را تهدید کرده که اگر بخواهم این دخترت را، دختر بیست و چند ساله اش را گفته، می آورم این جا. مردش زیر دست این هاست که قداره بسته اند و کتک می زنند. این ها که در خیابان از کتک زدن دختران و زنان ابا ندارند وقت کتک زدن یک زندانی دست بسته در زندان چه می کنند؟ بگویند نوری زاد را به بند عمومی آورده اند. لابد باید خوشحال باشد این فاطمه خانم.
بدرالسادات از بودن در زندان عمومی شکایت داشت. از شنیدن کلمات اهانت آمیز در بند عمومی به ستوه آمده بود. از این فضای عربده کشی. از این فضای تهدید آلود تحقیر آمیز. یک روز آهسته برای تو بگوید ما را به همان بند ۲۰۹ برگردانند. بگوید این جا کلماتی می شنویم که به عمرمان نشنیده ایم. با ما برخوردی می شود که به عمرمان ندیده ایم. به او بگویی فکر می کنی برای چه ما را این جا آورده اند؟ برای همین. بگویی تمام مملکت را گشته اند و هر چه انسان خلاف کار است آورده اند و این جا جمع کرده اند بعد شما و این بچه ها را آورده اند کنار این ها. فکر می کنی برای چه؟ باید معلومتان شود که رئیسی هست و فرمانبری. باید معلومتان شود که هر کس نمی تواند رئیس باشد.
ببرندش به انفرادی. ۲۰۹٫ از ۱۵ اسفند او را می برند. عید و تمام فروردین و اردیبهشت را هم آن جاست. وقتی برمی گردد لاغر شده و تکیده. نحیف. بیمار. ولی بزرگواری و بزرگ منشی او همان است که بود. حرف زدنش، نشست و برخاست، راه رفتن و حرکات دست و سر و صورتش همه حکایت از وقار و متانت و دانش و بینش او دارد. صلابت او پابرجاست. مصمم و مطمئن از راهی که در پیش دارد. این ها اصالت اوست. او همان بدرالسادات است. ماه درخشان سادات.
رئیس او کیست اما؟ «ش». قاتل زنی که مادر بچه ها است. دزد شوهر. او تحت فرمان یک قداره بند است. این جا اوین است آخر.
«سبا»
بند عمومی زنان- اوین
۱۳۸۹
Thursday, May 20, 2010
زن ستیزی در ادبیات ایران
دوستان این مقاله را که لینکان در زیر امده است حتما بخوانید در زمینه زن ستیزی در فرهنگ و نوشته های فارسی است.
http://sabotage.blogfa.com/post-8.aspx
http://sabotage.blogfa.com/post-8.aspx
Friday, May 14, 2010
International Coalition Against Violence (ICAVI) statement on the execution of 5 prisoners
The Islamic Republic of Iran hanged 5 political prisoners on 9 May in Evin prison.
The regime governing Iran has once again demonstrated that it has no respect for human rights and human dignity and more than that no regards for the international community which have repeatedly denounced the increasing number of executions in Iran especially of the political prisoners. The Islamic regime which ranks top amongst the most corrupt, most brutal regimes has completely set aside the principles which are encoded in Islamic teachings of compassion and forgiveness let alone the principles accepted by most states of regards for human rights and human dignity and has accelerated killing innocent people whom it has detained and kept in detention under torture and inhumane conditions for years.
The Islamic republic has repeatedly accused political prisoners, especially those belonging to ethnic groups and religious minorities, of involvement in acts of terrorism which is totally untrue and they have denied the charges even under torture. These prisoners have been denied access to lawyers or have been tried without due process, or have been denied visits by their families and then executed in the early hours without the knowledge of their loved ones or lawyer
Once again, in the early morning of Sunday, 9 May 2010 Iranian regime hanged 5 prisoners in the Evin prison without their lawyers or their families being notified. Iranian Kurdistan is in mourning for the loss of its children as is the rest of Iran. One of the better known political prisoners was Farzad Kamangar. Farzad, a simple teacher, had simple aspirations for his young students. The region of Kurdistan has been treated by the rulers like a country under siege since the birth of the Islamic Republic.
Kurdistan has had large share of suppression, imprisonment and executions all through the years. The dignified people of Kurdistan understand that the Islamic regime has given them no share of Islamic compassion and humanity as registered in the teachings of Islam. Indeed, the whole of the country has experienced nothing but invasion, brutality, corruption since the Islamic regime took to power some 31 years ago. Even the nationals of other countries such as the Afghans who have taken refuge in the country are not immune from the wrath of the Islamic rulers. Some of them have recently been executed in Iran.
Today more than ever Iranian people need to reach out to the outside world for help to stop the madness created by a ruling elite who systematically drive the country into ruins and suppress the Iranian people especially ethnic minorities, religious minorities, women, students, journalists, intellectuals, workers and anyone who speaks against their interests.
International Coalition Against Violence in Iran (ICAVI) along with other groups and individuals sends its condolences to the families of Farzad Kamangar, Shirin Alam Houie, Fahad Vakili, Mehdi Eslamian and Ali Heidarian.
ICAVI is against all forms of violence and denounces in the strictest language the use of death penalty for any crime. ICAVI denounces today’s executions and calls on all the international and human rights bodies to get together and find solutions to the escalating violence and abuse of rights which has spread throughout Iran by the Islamic Republic of Iran.
International Coalition Against Violence in Iran (ICAVI)
The regime governing Iran has once again demonstrated that it has no respect for human rights and human dignity and more than that no regards for the international community which have repeatedly denounced the increasing number of executions in Iran especially of the political prisoners. The Islamic regime which ranks top amongst the most corrupt, most brutal regimes has completely set aside the principles which are encoded in Islamic teachings of compassion and forgiveness let alone the principles accepted by most states of regards for human rights and human dignity and has accelerated killing innocent people whom it has detained and kept in detention under torture and inhumane conditions for years.
The Islamic republic has repeatedly accused political prisoners, especially those belonging to ethnic groups and religious minorities, of involvement in acts of terrorism which is totally untrue and they have denied the charges even under torture. These prisoners have been denied access to lawyers or have been tried without due process, or have been denied visits by their families and then executed in the early hours without the knowledge of their loved ones or lawyer
Once again, in the early morning of Sunday, 9 May 2010 Iranian regime hanged 5 prisoners in the Evin prison without their lawyers or their families being notified. Iranian Kurdistan is in mourning for the loss of its children as is the rest of Iran. One of the better known political prisoners was Farzad Kamangar. Farzad, a simple teacher, had simple aspirations for his young students. The region of Kurdistan has been treated by the rulers like a country under siege since the birth of the Islamic Republic.
Kurdistan has had large share of suppression, imprisonment and executions all through the years. The dignified people of Kurdistan understand that the Islamic regime has given them no share of Islamic compassion and humanity as registered in the teachings of Islam. Indeed, the whole of the country has experienced nothing but invasion, brutality, corruption since the Islamic regime took to power some 31 years ago. Even the nationals of other countries such as the Afghans who have taken refuge in the country are not immune from the wrath of the Islamic rulers. Some of them have recently been executed in Iran.
Today more than ever Iranian people need to reach out to the outside world for help to stop the madness created by a ruling elite who systematically drive the country into ruins and suppress the Iranian people especially ethnic minorities, religious minorities, women, students, journalists, intellectuals, workers and anyone who speaks against their interests.
International Coalition Against Violence in Iran (ICAVI) along with other groups and individuals sends its condolences to the families of Farzad Kamangar, Shirin Alam Houie, Fahad Vakili, Mehdi Eslamian and Ali Heidarian.
ICAVI is against all forms of violence and denounces in the strictest language the use of death penalty for any crime. ICAVI denounces today’s executions and calls on all the international and human rights bodies to get together and find solutions to the escalating violence and abuse of rights which has spread throughout Iran by the Islamic Republic of Iran.
International Coalition Against Violence in Iran (ICAVI)
Shirin Ebadi Appeals to the UN Human Rights Commissioner
Mrs Navanethem Pillay
United Nations High Commissioner for Human Rights
Office of the United Nations High Commissioner for Human Rights
Palais des Nations
CH-1211
Geneva 10
Switzerland
Friday, 14 May 2010
Your Excellency
Mrs Navanethem Pillay
In December 2009, the UN General Assembly advised the Iranian government to allow the Special Rapporteurs on human rights to visit Iran and called upon the Iranian government to cooperate with them. The Iranian authorities recently responded to the advice and declared Tehran is ready to host them in near future and promise to cooperate with the delegation.
We, the signatories to this letter, put utmost importance to the situation of human rights in Iran, would regard such visit as a matter of urgency. We would like to have guarantees by the Iranian government to let the Special Rapporteurs on ‘arbitrary detentions’, ‘extrajudicial executions’ and ‘torture’ to visit Iran and carry out investigations on those who have been sentenced to death on political grounds and executed after the disputed presidential elections, those who have received heavy prison terms, those who are charged but are not convicted yet, and those who are still in custody without any charges and submit their report to appropriate authorities.
The investigations of the Rapporteurs will be fruitful if they have access to the prisoners’ dossiers, be able to talk to their lawyers, and be allowed to visit prisons and prisoners and the members of their family in private.
We understand that an imminent visit of the Rapporteurs might prevent more tragic life losses.
We appreciate if the conduct of the Iranian authorities, if any, towards the Rapporteurs be shared with the human rights organisations and individual activists in Iran and abroad
Best regards
• Shirin Ebadi
Nobel Peace Laureate 2003
shirin@shirinebadi.org
• Mehrangiz Kar
Lawyer, Human Rights Advocate
mehrangizkar@gmail.com
• Abdol Ali Bazergan
Religious Researcher, Writer
abdolalib@yahoo.com
• Masoud Behnoud
Journalist, Writer, Novelist
mbehnoud@gmail.com
• Mohsen kadivar
Senior Cleric, Writer, Professor of Islamic Studies
kadivar64@gmail.com
• Ata-ollah Mohajerani
Former Deputy President and Minister of Culture, Writer, Novelist
mohajerani.ata@gmail.com
• Farrokh Negahdar
Political Analyst, Left movement activist
info@negahdar.net
• Hassan Yousefi-Eshkevari
Cleric, Researcher, Journalist
eshkevari@gmail.com
Contact phone: 00447932714322
United Nations High Commissioner for Human Rights
Office of the United Nations High Commissioner for Human Rights
Palais des Nations
CH-1211
Geneva 10
Switzerland
Friday, 14 May 2010
Your Excellency
Mrs Navanethem Pillay
In December 2009, the UN General Assembly advised the Iranian government to allow the Special Rapporteurs on human rights to visit Iran and called upon the Iranian government to cooperate with them. The Iranian authorities recently responded to the advice and declared Tehran is ready to host them in near future and promise to cooperate with the delegation.
We, the signatories to this letter, put utmost importance to the situation of human rights in Iran, would regard such visit as a matter of urgency. We would like to have guarantees by the Iranian government to let the Special Rapporteurs on ‘arbitrary detentions’, ‘extrajudicial executions’ and ‘torture’ to visit Iran and carry out investigations on those who have been sentenced to death on political grounds and executed after the disputed presidential elections, those who have received heavy prison terms, those who are charged but are not convicted yet, and those who are still in custody without any charges and submit their report to appropriate authorities.
The investigations of the Rapporteurs will be fruitful if they have access to the prisoners’ dossiers, be able to talk to their lawyers, and be allowed to visit prisons and prisoners and the members of their family in private.
We understand that an imminent visit of the Rapporteurs might prevent more tragic life losses.
We appreciate if the conduct of the Iranian authorities, if any, towards the Rapporteurs be shared with the human rights organisations and individual activists in Iran and abroad
Best regards
• Shirin Ebadi
Nobel Peace Laureate 2003
shirin@shirinebadi.org
• Mehrangiz Kar
Lawyer, Human Rights Advocate
mehrangizkar@gmail.com
• Abdol Ali Bazergan
Religious Researcher, Writer
abdolalib@yahoo.com
• Masoud Behnoud
Journalist, Writer, Novelist
mbehnoud@gmail.com
• Mohsen kadivar
Senior Cleric, Writer, Professor of Islamic Studies
kadivar64@gmail.com
• Ata-ollah Mohajerani
Former Deputy President and Minister of Culture, Writer, Novelist
mohajerani.ata@gmail.com
• Farrokh Negahdar
Political Analyst, Left movement activist
info@negahdar.net
• Hassan Yousefi-Eshkevari
Cleric, Researcher, Journalist
eshkevari@gmail.com
Contact phone: 00447932714322
Tuesday, April 27, 2010
Iran is about to join UN Commision on the Status of Women!
The Islamic Republic of Iran, whose record of gender discrimination and abuse of the rights of its female citizens is a well-documented and well-known fact is about to join the Un Commision on the Status of Women (CSW).
The ECOSOC members will vote on Iran’s candidacy for a vacant seat from the Asia region in the next few days.
The world knows that the Iranian regime, since its inception issued decrees, passed laws and implemented them to discriminate against women; formed various contingencies within government apparatus and militia guards to control women’s movements and freedom of expression, especially dress code; propagated systematically to make discrimination against women a norm; changed text books and history books and in all institutionalised the status of women as inferior to men in all aspects of life.
Women’s rights activists in Iran have systematically been harassed, beaten, humiliated, detained and even received prison terms for demanding their rights (Alieh Eghdam-Douset is a woman who is serving a 3 year sentence for advocating women’s rights). Activists of Campaign for One Million Signature, activists against stoning women to death, against restriction of women’s presence in public places such as sports stadiums have been detained and branded a threat to national security.
Women in Iran are by law not equal to men in matters of marriage, divorce, inheritance, to give evidence in the court of law, and to be appointed to certain jobs. Women are not allowed to travel or seek employment without permission from husbands.
In recent years, and against the widespread demands by women’s rights activists, the Iranian government has refused to join the Convention on the Discrimination of All Forms of Violence against Women (CEDAW). The Iranian government voted against the proposed plan for a UN Super Agency for Women. The Iranian government has refused to implement the Beijing Declaration and Platform of Action and has demonstrated that it is a misogynist state to its core.
However, it seems that against all odds and the well-documented facts on Iran, membership of CSW is based on regional quotas and ignores the government’s record of gender equality practices and so if member states vote, Iran will join this Commission. If Iran joins this Commission this will undermine the credibility of it to a great extent and will provide and justify Iran’s treatment of women in Iran. We are certain that during its membership Iran will use its power to curtail the progress and the advancement of women and will use this seat to influence other UN bodies to its own ends.
We urge those members who are about to vote Iran into the CSW to think again and in support of the millions of Iranian women keep Iran out of the CSW.
The ECOSOC members will vote on Iran’s candidacy for a vacant seat from the Asia region in the next few days.
The world knows that the Iranian regime, since its inception issued decrees, passed laws and implemented them to discriminate against women; formed various contingencies within government apparatus and militia guards to control women’s movements and freedom of expression, especially dress code; propagated systematically to make discrimination against women a norm; changed text books and history books and in all institutionalised the status of women as inferior to men in all aspects of life.
Women’s rights activists in Iran have systematically been harassed, beaten, humiliated, detained and even received prison terms for demanding their rights (Alieh Eghdam-Douset is a woman who is serving a 3 year sentence for advocating women’s rights). Activists of Campaign for One Million Signature, activists against stoning women to death, against restriction of women’s presence in public places such as sports stadiums have been detained and branded a threat to national security.
Women in Iran are by law not equal to men in matters of marriage, divorce, inheritance, to give evidence in the court of law, and to be appointed to certain jobs. Women are not allowed to travel or seek employment without permission from husbands.
In recent years, and against the widespread demands by women’s rights activists, the Iranian government has refused to join the Convention on the Discrimination of All Forms of Violence against Women (CEDAW). The Iranian government voted against the proposed plan for a UN Super Agency for Women. The Iranian government has refused to implement the Beijing Declaration and Platform of Action and has demonstrated that it is a misogynist state to its core.
However, it seems that against all odds and the well-documented facts on Iran, membership of CSW is based on regional quotas and ignores the government’s record of gender equality practices and so if member states vote, Iran will join this Commission. If Iran joins this Commission this will undermine the credibility of it to a great extent and will provide and justify Iran’s treatment of women in Iran. We are certain that during its membership Iran will use its power to curtail the progress and the advancement of women and will use this seat to influence other UN bodies to its own ends.
We urge those members who are about to vote Iran into the CSW to think again and in support of the millions of Iranian women keep Iran out of the CSW.
Tuesday, April 6, 2010
برادر محبوبه کرمی در نامه ای به دادستان تهران: خواهرم سال پیش نیزهنگام فوت مادر در زندان بود17 فروردین 1389 - بی خبری نگران کننده از
تغییر برای برابری : محبوبه کرمی از اعضای کمپین یک میلیون امضاء که از تاریخ 11 اسفند ماه در بازداشت است، به 209 منتقل شد. وی از سه شنبه گذشته با خانواده خود تماسی نداشته است. این در حالی است که به نقل از زندانیان، محبوبه پیش از انتقال به 209 بیمار بوده و کاهش وزن شدید داشته است. این مسئله موجب نگرانی برادر وی شده است.
از طرف دیگر، انتظار می رفت محبوبه تا پیش از 19 فروردین، سالگرد فوت مادرش آزاد شود. سال گذشته نیز محبوبه تا هنگام فوت مادر خود در بازداشت بود.
در همین راستا برادر وی نامه ای به دادستان تهران نوشته و دراین نامه خواهان آزادی محبوبه کرمی شده است. در ادامه، متن کامل نامه محسن کرمی به دادستان تهران آمده است:
نامه برادر محبوبه کرمی به دادستان تهران
دادستان محترم تهران، جناب آقاي عباس جعفري دولت آبادي
با سلام، بيش از يكماه از بازداشت خواهرم محبوبه كرمي ميگذرد. وي تمام اين مدت، منجمله روزهاي فرخنده نوروز را در سلول انفرادي بسر برده و هنوز اتهامش مشخص نگرديده است.
در تنها ملاقاتي كه با وي داشتم ، اظهار داشت توسط يكي از بازجويان مورد بدرفتاري قرار گرفته و با ظرف بطري آب ضربات زيادي بر سرش زده اند.
جناب آقاي دادستان وقتي در حوزه معارف نظري عنوان ميكنيم كه رواست از اندوه كنده شدن خلخال ازپاي زني يهودي بميريم، آيا ميتوانيم در عمل تا اين حد متفاوت با آن رفتار كنيم.
چنانچه مستحضريد اخيرا دادسرائي در داخل زندان برقرار گرديده كه دسترسي به پرونده و بازپرس دادسراي فوق نه فقط براي خانواده، بلكه براي وكيل ايشان نيز مقدور نیست. به همین دلیل، آقاي هوشنگ پوربابائي بعنوان وكيل خواهرم تا به امروز موفق به ملاقات يا برقراري تماس با موكل خود نشده است.
جناب آقاي دادستان محبوبه تنها دختر خانواده ايست كه در آن پدر ومادر هردو بسختي بيمار بوده اند. مادر كه به بيماري سرطان مبتلا بود سال گذشته در همين ايام نوروز در حالي فوت كرد كه تنها دخترش بدليل اينكه قصد انجام ديدوبازديد نوروزي با خانواده مرحومه زهرا بني يعقوب را داشت بازداشت شده ودر كنارش نبود.
پدر محبوبه نيزسالهاست از بيماري آلزايمر وپاركينسون بصورت همزمان رنج ميبرد وتنها پرستار اين پدر بيمار نيز محبوبه است.
اكنون می شنویم که محبوبه خود نیز در انفرادی نگه داشته می شود و بیمار است. خبر بيماري محبوبه در زندان ما را سخت نگران كرده وبا توجه به اینكه طي سال گذشته محبوبه دچار تالمات روحي شديد بوده وتحت مداوا قرار داشته، اميدوارم هر چه زودتر با مساعدت جنابعالي بيگناهي او ثابت واز زندان آزاد شود.
با آرزوي فرداي بهتر براي همه
محسن كرمي
16/1/1389
از طرف دیگر، انتظار می رفت محبوبه تا پیش از 19 فروردین، سالگرد فوت مادرش آزاد شود. سال گذشته نیز محبوبه تا هنگام فوت مادر خود در بازداشت بود.
در همین راستا برادر وی نامه ای به دادستان تهران نوشته و دراین نامه خواهان آزادی محبوبه کرمی شده است. در ادامه، متن کامل نامه محسن کرمی به دادستان تهران آمده است:
نامه برادر محبوبه کرمی به دادستان تهران
دادستان محترم تهران، جناب آقاي عباس جعفري دولت آبادي
با سلام، بيش از يكماه از بازداشت خواهرم محبوبه كرمي ميگذرد. وي تمام اين مدت، منجمله روزهاي فرخنده نوروز را در سلول انفرادي بسر برده و هنوز اتهامش مشخص نگرديده است.
در تنها ملاقاتي كه با وي داشتم ، اظهار داشت توسط يكي از بازجويان مورد بدرفتاري قرار گرفته و با ظرف بطري آب ضربات زيادي بر سرش زده اند.
جناب آقاي دادستان وقتي در حوزه معارف نظري عنوان ميكنيم كه رواست از اندوه كنده شدن خلخال ازپاي زني يهودي بميريم، آيا ميتوانيم در عمل تا اين حد متفاوت با آن رفتار كنيم.
چنانچه مستحضريد اخيرا دادسرائي در داخل زندان برقرار گرديده كه دسترسي به پرونده و بازپرس دادسراي فوق نه فقط براي خانواده، بلكه براي وكيل ايشان نيز مقدور نیست. به همین دلیل، آقاي هوشنگ پوربابائي بعنوان وكيل خواهرم تا به امروز موفق به ملاقات يا برقراري تماس با موكل خود نشده است.
جناب آقاي دادستان محبوبه تنها دختر خانواده ايست كه در آن پدر ومادر هردو بسختي بيمار بوده اند. مادر كه به بيماري سرطان مبتلا بود سال گذشته در همين ايام نوروز در حالي فوت كرد كه تنها دخترش بدليل اينكه قصد انجام ديدوبازديد نوروزي با خانواده مرحومه زهرا بني يعقوب را داشت بازداشت شده ودر كنارش نبود.
پدر محبوبه نيزسالهاست از بيماري آلزايمر وپاركينسون بصورت همزمان رنج ميبرد وتنها پرستار اين پدر بيمار نيز محبوبه است.
اكنون می شنویم که محبوبه خود نیز در انفرادی نگه داشته می شود و بیمار است. خبر بيماري محبوبه در زندان ما را سخت نگران كرده وبا توجه به اینكه طي سال گذشته محبوبه دچار تالمات روحي شديد بوده وتحت مداوا قرار داشته، اميدوارم هر چه زودتر با مساعدت جنابعالي بيگناهي او ثابت واز زندان آزاد شود.
با آرزوي فرداي بهتر براي همه
محسن كرمي
16/1/1389
Sunday, March 28, 2010
ملاقات در زندان دولتی که ادعا می کند اسلامی است
روايت فرزندان بدرالسادات مفيدی از نحوه برخورد ماموران امنيتی
سایت کلمه
دستش جوهری بود. تازه از بازجويی امده بود. ظاهرا در تمام اين مدت و تقريبا هرروز به صورت فشرده بازجويی می شده است. از خشن بودن بازجويی ها گله داشت و اين که از سی سال پيش شروع کردهاند. چند بار هم تکرار کرد که اجازه صحبت در مورد بازجويی ها را ندارد.نمی دانست برای چه دوباره سراغش امدهاند. می گفت بيش از بيست روز است که به دليل ناراحتی قلبی شبها به او قرص زاناکس که ارام بخش قوی ست، می دهند. صبح ها به سختی از خواب بيدار می شود و بيشتر اوقات حالت گيجی دارد. اشاره کرد يک بار انقدر گيج بود که دل بازجويش به رحم امد و بازجويی را تعطيل کرد.
کلمه: دو دختر بدرالسادات مفيدی دبير انجمن صنفی روزنامه نگاران درباره بازداشت مادرشان مطلبی را نگاشته اند که نسخه ای از آن در اختيار سايت «کلمه» قرار گرفته است.
به گزارش کلمه ، متن اين روايت به شرح زير است:
ساعت ده شب روز هفتم دی ماه، روز بعد از واقعه عاشورا پنج نفر از مامورين وزارت اطلاعات با نشان دادن يک حکم کلی از سوی دادستان تهران که مربوط به کسانی که در جريان تشييع پيکر ايت اله العظمی منتظری شرکت داشتهاند بود، به خانه ما امدند. پس ازبازرسی خانه و جمع کردن وسايل شخصی هر چهار نفرمان، پدر و مادر را با خود بردند.
پدرمان پس از تحمل پنجاه و دو روز بازداشت انفرادی در بند ۲۴۰ زندان اوين و با سپردن وثيقه آزاد شد.
ولی مادرمان….
اولين ملاقات با او روز پنجشنبه دهم بهمن به صورت کابينی انجام شد (با وجود داشتن نامه ملاقات حضوری دادستان). روحيه عمومی وی ان موقع خيلی خوب بود.
مادرم گفت که با هيچ يک از مامورين دادستانی برای تفهيم اتهام و صدور حکم بازداشت روبرو نشده است. به اعتراضش هم توجهی نکردهاند. بازجويی هايش هم در طول بيست روز اول بازداشت انجام گرفته بود. از ان به بعد تا روز پانزدهم اسفند وی را چندين بار در سلولهای مختلف انفرادی و عمومی جابجا می کردند بدون اينکه هيچ بازجويی از وی شده باشد يا دليلی برای اين کار به او بگويند.
از طريق يکی از ازادشدگان با خبر شديم که مادر را پانزده اسفند و پس از پنجاه و دو روز بلاتکليفی و پايان بازجويی ها دوباره به بند ۲۰۹ برگرداندهاند. تلفن هايش از همان روز قطع شد و ملاقات های کابينی را هم ممنوع کردند.
اقای جعفری دادستان تهران چهارشنبه نوزدهم اسفند به پدرمان گفت که ماموران وزارت اطلاعات به دليل عدم همکاری مادر با ازادشدن وی مخالف هستند. البته گفته بود که “برويد و فردا ملاقات کابينی بکنيد، هفته بعد هم دستور ملاقات حضوری ميدهم. به قاضی ايشان هم گفته ام پرونده را سريع رسيدگی کند”.
فردايش که ملاقات ندادند (به گفته ی مامور زندان به حکم قضايی وی ملاقات ممنوع است). بعد از چند روز رفت و امد، بيست و شش اسفند اقای جعفری نامه دستور ملاقات حضوری را برای روز اول فروردين صادر کردند.
صبح روز اول سال نو مامان يک تماس کوتاه تلفنی دو دقيقه ای گرفت. در حالی که صدايش به شدت می لرزيد، تنها التماس دعا داشت. گفتيم داريم با نامه ملاقات می اييم.
به در زندان که رسيديم خانواده يکی از زندانيان بند ۲۰۹ بيرون امدند. جويا شديم، گفتند از ملاقات می اييم. ماموران نامه ما را که ديدند گفتند ملاقات برای دو هفته تعطيل است. برويد و پس از پانزدهم بياييد. اصرار ما هم نتيجه نداد.
پنجشنبه پنجم فروردين با نااميدی به سالن ملاقات زندان رفتيم. جمعيت زيادی بود. ظاهرا ملاقات ها شروع شده بود.
باز هم به نامه توجه نکردند ولی گفتند فعلا می توانيد کابينی مادرتان را ببينيد.
مادرمان را که ديديم باورمان نمی شد. فشارهای بيست و پنج روز انفرادی به شدت ضعيفش کرده بود. مثل هميشه شاداب نبود و بسيار نگران می نمود.
برخلاف دفعات قبل ماموران بالای سرش ايستاده بودند تا مبادا حرفی نزند.
پريشان و نگران بيرون امديم. تماسهای مکرر پدر با دادستانی و قاضی کشيک مستقر در زندان به انجا رسيد که گفتند بعدازظهر برای ملاقات حضوری بيايد.
برخلاف اصرار پدر همراه او جلوی در زندان امديم. به او اجازه دادند داخل برود. باورمان نمی شد ولی چند لحظه بعد بيرون امد و اشاره کرد که شما هم بياييد.
به همراه يکی از ماموران وارد محوطه شديم. مادرمان راديديم که داخل بک پژو نشسته بود. ظاهرا نميدانست که برای چه او را به در زندان اوردهاند.
از ماشين بيرون امد. سه نفری در اغوشش گرفتيم. بغضش ترکيد و ماهم به دنبال او.
سوار ماشين شديم و به ساختمان چند طبقه ای که همان نزديکی بود رفتيم. ما را به اطاقی بردند در حالی که همان مامور در ميانه در ايستاده بود.
نيم ساعتی کنار او بوديم. بسيار پريشان بود، مثل اينکه فشار زيادی را تحمل می کرد.
دستش جوهری بود. تازه از بازجويی امده بود. ظاهرا در تمام اين مدت و تقريبا هرروز به صورت فشرده بازجويی می شده است. از خشن بودن بازجويی ها گله داشت و اين که از سی سال پيش شروع کردهاند. چند بار هم تکرار کرد که اجازه صحبت در مورد بازجويی ها را ندارد.
نمی دانست برای چه دوباره سراغش امدهاند. می گفت بيش از بيست روز است که به دليل ناراحتی قلبی شبها به او قرص زاناکس که ارام بخش قوی ست، می دهند. صبح ها به سختی از خواب بيدار می شود و بيشتر اوقات حالت گيجی دارد. اشاره کرد يک بار انقدر گيج بود که دل بازجويش به رحم امد و بازجويی را تعطيل کرد.
طی نيم ساعت بارها ياد ايه ای از قران کرد که اشاره می نمايد که همه مرگ را ملاقات می کنند “کل نفس ذائقه الموت”.
مرتب از ما طلب بخشش میکرد. اين قدر زير فشار بود که برای رهايی از ان راهی نمی ديد.
حقوق بشر در ایران
Copyright: gooya.com 2009
سایت کلمه
دستش جوهری بود. تازه از بازجويی امده بود. ظاهرا در تمام اين مدت و تقريبا هرروز به صورت فشرده بازجويی می شده است. از خشن بودن بازجويی ها گله داشت و اين که از سی سال پيش شروع کردهاند. چند بار هم تکرار کرد که اجازه صحبت در مورد بازجويی ها را ندارد.نمی دانست برای چه دوباره سراغش امدهاند. می گفت بيش از بيست روز است که به دليل ناراحتی قلبی شبها به او قرص زاناکس که ارام بخش قوی ست، می دهند. صبح ها به سختی از خواب بيدار می شود و بيشتر اوقات حالت گيجی دارد. اشاره کرد يک بار انقدر گيج بود که دل بازجويش به رحم امد و بازجويی را تعطيل کرد.
کلمه: دو دختر بدرالسادات مفيدی دبير انجمن صنفی روزنامه نگاران درباره بازداشت مادرشان مطلبی را نگاشته اند که نسخه ای از آن در اختيار سايت «کلمه» قرار گرفته است.
به گزارش کلمه ، متن اين روايت به شرح زير است:
ساعت ده شب روز هفتم دی ماه، روز بعد از واقعه عاشورا پنج نفر از مامورين وزارت اطلاعات با نشان دادن يک حکم کلی از سوی دادستان تهران که مربوط به کسانی که در جريان تشييع پيکر ايت اله العظمی منتظری شرکت داشتهاند بود، به خانه ما امدند. پس ازبازرسی خانه و جمع کردن وسايل شخصی هر چهار نفرمان، پدر و مادر را با خود بردند.
پدرمان پس از تحمل پنجاه و دو روز بازداشت انفرادی در بند ۲۴۰ زندان اوين و با سپردن وثيقه آزاد شد.
ولی مادرمان….
اولين ملاقات با او روز پنجشنبه دهم بهمن به صورت کابينی انجام شد (با وجود داشتن نامه ملاقات حضوری دادستان). روحيه عمومی وی ان موقع خيلی خوب بود.
مادرم گفت که با هيچ يک از مامورين دادستانی برای تفهيم اتهام و صدور حکم بازداشت روبرو نشده است. به اعتراضش هم توجهی نکردهاند. بازجويی هايش هم در طول بيست روز اول بازداشت انجام گرفته بود. از ان به بعد تا روز پانزدهم اسفند وی را چندين بار در سلولهای مختلف انفرادی و عمومی جابجا می کردند بدون اينکه هيچ بازجويی از وی شده باشد يا دليلی برای اين کار به او بگويند.
از طريق يکی از ازادشدگان با خبر شديم که مادر را پانزده اسفند و پس از پنجاه و دو روز بلاتکليفی و پايان بازجويی ها دوباره به بند ۲۰۹ برگرداندهاند. تلفن هايش از همان روز قطع شد و ملاقات های کابينی را هم ممنوع کردند.
اقای جعفری دادستان تهران چهارشنبه نوزدهم اسفند به پدرمان گفت که ماموران وزارت اطلاعات به دليل عدم همکاری مادر با ازادشدن وی مخالف هستند. البته گفته بود که “برويد و فردا ملاقات کابينی بکنيد، هفته بعد هم دستور ملاقات حضوری ميدهم. به قاضی ايشان هم گفته ام پرونده را سريع رسيدگی کند”.
فردايش که ملاقات ندادند (به گفته ی مامور زندان به حکم قضايی وی ملاقات ممنوع است). بعد از چند روز رفت و امد، بيست و شش اسفند اقای جعفری نامه دستور ملاقات حضوری را برای روز اول فروردين صادر کردند.
صبح روز اول سال نو مامان يک تماس کوتاه تلفنی دو دقيقه ای گرفت. در حالی که صدايش به شدت می لرزيد، تنها التماس دعا داشت. گفتيم داريم با نامه ملاقات می اييم.
به در زندان که رسيديم خانواده يکی از زندانيان بند ۲۰۹ بيرون امدند. جويا شديم، گفتند از ملاقات می اييم. ماموران نامه ما را که ديدند گفتند ملاقات برای دو هفته تعطيل است. برويد و پس از پانزدهم بياييد. اصرار ما هم نتيجه نداد.
پنجشنبه پنجم فروردين با نااميدی به سالن ملاقات زندان رفتيم. جمعيت زيادی بود. ظاهرا ملاقات ها شروع شده بود.
باز هم به نامه توجه نکردند ولی گفتند فعلا می توانيد کابينی مادرتان را ببينيد.
مادرمان را که ديديم باورمان نمی شد. فشارهای بيست و پنج روز انفرادی به شدت ضعيفش کرده بود. مثل هميشه شاداب نبود و بسيار نگران می نمود.
برخلاف دفعات قبل ماموران بالای سرش ايستاده بودند تا مبادا حرفی نزند.
پريشان و نگران بيرون امديم. تماسهای مکرر پدر با دادستانی و قاضی کشيک مستقر در زندان به انجا رسيد که گفتند بعدازظهر برای ملاقات حضوری بيايد.
برخلاف اصرار پدر همراه او جلوی در زندان امديم. به او اجازه دادند داخل برود. باورمان نمی شد ولی چند لحظه بعد بيرون امد و اشاره کرد که شما هم بياييد.
به همراه يکی از ماموران وارد محوطه شديم. مادرمان راديديم که داخل بک پژو نشسته بود. ظاهرا نميدانست که برای چه او را به در زندان اوردهاند.
از ماشين بيرون امد. سه نفری در اغوشش گرفتيم. بغضش ترکيد و ماهم به دنبال او.
سوار ماشين شديم و به ساختمان چند طبقه ای که همان نزديکی بود رفتيم. ما را به اطاقی بردند در حالی که همان مامور در ميانه در ايستاده بود.
نيم ساعتی کنار او بوديم. بسيار پريشان بود، مثل اينکه فشار زيادی را تحمل می کرد.
دستش جوهری بود. تازه از بازجويی امده بود. ظاهرا در تمام اين مدت و تقريبا هرروز به صورت فشرده بازجويی می شده است. از خشن بودن بازجويی ها گله داشت و اين که از سی سال پيش شروع کردهاند. چند بار هم تکرار کرد که اجازه صحبت در مورد بازجويی ها را ندارد.
نمی دانست برای چه دوباره سراغش امدهاند. می گفت بيش از بيست روز است که به دليل ناراحتی قلبی شبها به او قرص زاناکس که ارام بخش قوی ست، می دهند. صبح ها به سختی از خواب بيدار می شود و بيشتر اوقات حالت گيجی دارد. اشاره کرد يک بار انقدر گيج بود که دل بازجويش به رحم امد و بازجويی را تعطيل کرد.
طی نيم ساعت بارها ياد ايه ای از قران کرد که اشاره می نمايد که همه مرگ را ملاقات می کنند “کل نفس ذائقه الموت”.
مرتب از ما طلب بخشش میکرد. اين قدر زير فشار بود که برای رهايی از ان راهی نمی ديد.
حقوق بشر در ایران
Copyright: gooya.com 2009
Saturday, March 27, 2010
Remember Doa'a, the girl who was stones to death?
با تأیید دادگاه عالی جنایات در موصل، حکم اعدام چهار تن از قاتلان "دعا"، دختر کرد ایزدی، اجرا شد. به گزارش رادیو دهنگی کردستان، روز پنج شنبهی هفتهی گذشته (25 مارس) دادگاه عالی جنایات در شهرستان موصل، حکم اعدام چهار تن از قاتلان دعا را تأیید نمود و حکم اعدام قاتلان همان روز اجرا شد. بنا بر این گزارش، دو تن از قاتلان برادر دعا بودند و دو نفر دیگر نیز از اهالی منطقه بودند. دعا دختر کرد ایزدی بود که در تاریخ 4/7/2007، به جرم ارتباط عاشقانه با یک پسر مسلمان، از سوی خانواده و اهالی منطقهاش سنگسار شد. این عمل غیر انسانی خانوادهی دعا، احساس مردم کوردستان را جریحهدار نمود و در شهرهای مختلف اقلیم کردستان، تظاهرات اعتراض آمیز عظیمی در محکومیت آن برگزار شد. پس از این حادثهی تلخ، عاملان اصلی قتل این دختر جوان دستگیر شدند و تا زمان اجرای حکم دادگاه، در زندان بودند. دعا، قربانی آداب و سنن مذهبی اقوام و نزدیکان خود شد. در دین ایزدی، ازدواج ایزدیان با پیروان دیگر ادیان ممنوع و حرام میباشد. بخش اعظم کردهای ایزدی در استان موصل (نینوا) ساکن هستند و "لالش"، زیارتگاه مقدس ایزدیان نیز در شهر "شیخان" از توابع این استان واقع شده است. گفته میشود که دین ایزدی بازماندهی دین زردشتی است که بعضی از اعتقادات دین اسلام و مسیحیت نیز در آن نفوذ پیدا کرده است.
Wednesday, March 17, 2010
Yad Yaran Dar Bahar
On 21 March Iranian New Year starts while many families have their loved ones in prison. Despite their relenless effort,s few have been given leave for the duration of holidays. Amnesty Middle East section proposed that we send messages to a number of prisoners and wish them happy New Year. Since we were certain that the Iranian government will never let any correspondence from abroad get to the families let alone the prisoners we designed a blog dedicated to them and we like you to leave your message there so they read it on release. It would also good for the families to know that we have not forgotten their loved ones.
The blog address is:
www.YadYaranDarBahar.blogspot.com
Email to send you messages:
azadiandazadi@gmail.com
Thank you
The blog address is:
www.YadYaranDarBahar.blogspot.com
Email to send you messages:
azadiandazadi@gmail.com
Thank you
Sunday, March 14, 2010
جنبش سبز وپریدن از روز هشتم مارس
چند هفته ای میگذرد از بیست و دوم بهمن که در ان جنبش سبز نتوانست حضور تاثیر گذاری داشته باشد تا بامروزکه یک حادثه میتوانست موقعیت راکد حنبش سبزرا به فعالیت وادارد و بخش عظیمی از هواداران ازادیخواهی را که زنان باشند بیشتر بسوی خود بکشاند،انتظار میرفت که جنبش سبز به روز هشتم مارس یعنی روز جهانی ارج گذاری مقام زن توجه نشان دهد و از ان روز برای زنده سر پا نگهداشتن جنبش که در حال حاضر تنها در برگزاری مراسم میتواند خودی نشان دهد سود جوید.
نگارنده در جای دیگر نیز بطور گذرا به این مسئله اشاره کرده است که زنان بعنوان ستون و پایه اصلی جنبش مدنی کنونی ایران، بعنوان پرچمداران سیاست عدم خشونت و بعنوان اگاهترین بخش جنبش از این پس نباید حقوق خود را از باصطلاخ رهبر ان طلب کنند و در هر فرصت بیاد انها بیاورند که ما هستیم و اماده ایم تا چنانچه شما قول احقاق حقوق ما را بدهید در کنارتان بایستسم. زنان بعنوان اگاهترین بخش جنبش مدنی ایران ، بخشی که میداند چه میخواهد نباید بعنوان جنس دوم خود را جا بیاندازند. زنان میدانند چه میخواهند این مردان و رهبران جنبش سبز و هر رهبری که ادعای جلوس بر اریکه قدرت را دارد باید در قدم اول به خواستهای زنان توجه کند و انها را در صدر برنامه های خود قرار دهد و به زنان ثابت کند که بطور واقعی بانان توجه دارد. اگر این صورت مسئله را بپیزیریم ایا باصطلاح رهبران جنبش سبز به این مسئله توجه دارند و اگر دارند چرا این واقعیت در اعمال و کردار و نوشته های انها انعکاسی ندارد؟ چرا برای مراسم چهارشنبه سور ی ( که اهمیتش بجای خود باقیست اما باندازه نیمی از جمعیت ایران نیست) توجه نشان میدهند و از برگزاری این روز برای رویاروئی با حکومت اشغالگر استفاده میکنند اما روز زن زا دور میزنند؟ روزی که میتوانست بسیج نیمی از مخالفان حاکمیت را بطور بالقوه باخود داشته باشد؟
زنان ایران اکر نه بیشتر که هم پا و هم طراز مردان در مبارزات گوناگون علیه رژیم ضد مردمی حاکم بر ایران شرکت داشته و دارند، ندارند؟ زنان ایران در کوچه و خیابان در پشت بامها و منازل و مدارس و دانشگاهها بدون ترس از فحاشی و کتک و زندان . شکنجه و تعزیر و حبس پا بپای مردان و گاه جلوتر از انها گام براداشته اند. مگر نه؟ زنان فرزند از دست داده اند، شوهر و برادر و خواهر و دوست در زندانهای مخوف رژیم دارند و یا خود در زندانند و جهانی را در برابر اینهمه شجاعت خود به شگفتی واداشته اند.
ایا چنین نیست؟ زنان برنامه دارند، هدف دارند میدانند چه میخواهند و چه نمیخواهند.این روشهای ابداعی زنان است در مبارزه بدون خشونت و پایداری و پیگیری انان است که رژیم را وادار کرده است که نیروی عظیمی از لشکر سرکوب را بانان اختصاص دهد. این نیروی اگاه زنان است که رژیم را عاصی و هار کرده است و اگر از پس یک گروه از زنان براید گروه دیگری سر بر میدارد و خار چشمشان میشود. اقایان باصطلاح رهبران جنبش سبز که گهگاه بدیدار مردان از بند رسته میروید و از انها دلجوئی میکنید ایا این عمل را در مورد زنان از بند رسته نیز انجام میدهید؟ ایا میدانید که در این سرزمین خشونت و جنایت و سرکوب علیه این زنان است که چنین چهره ایران را زشت کرده است زنانی که گه ارام اما با اگاهی در نمای فعالان حقوق بشر، در نمای طرفداری از هم جنسان خود ، در نمای زنان فرزند از دست داده اما با اراده ای اهننین برای جنگیدن با چنگ و دندان و گاه در قالب زنانی که شوهران در زندان دارند و دلتنگ انانند و برایشان شبانه های عاشقانه میسرایند.
در سالروز هشتم مارس که شاید یکی از معدود روزهائی است که از ان زنان است اقایان چرا از انان یاد نکردید، برای انان پیام دلگرم کننده و امید بخش نفرستادید، از انان که فرزند از دست داده اند دلجوئی نکردید و روز زن را بانان تبریک نگفتید؟
اقایان سبز که امیدوارید اتش چهارشنبه سوری زردی را از رخها ببرد و سرخی را جانشین ان کند بیاد داشته باشید که زنان دیگر سربازان سربزیر و فرمانبردار کسی نیستند و نبایدهم باشند. زنان ایران دیگر نیازی به اثبات شحاعت و شهامت و پایداری در برابر زور و ستم ندارند. سی و یکسال است که جنگیده اند. تاریخ طولانی جنگ قلم با شمشیر، جنگ خانه به خانه، کوچه به کوچه و پشت بام به پشت بام ، زندان به زندان و خیابان به خیابان. تایخ دربدری در سرزمینهای بیگانه..جنگ زنان با رژیم ضد بشری حاکم، تاریخی بدرازای سه دهه دارد که طولانی ترازهمه جنگ های چریکی جهان است. در این راه طولانی نیروی خودشان و قدرت اراده خودشان بوده است که گهگاه معدودی از شمااقا یان را نیز بهمراه اورده است. اما اقایان بدانید که از این پس نادیده گرفتن زنان یعنی رزمندگان سه دهه جنگهای چریکی از قدرت رزمنده گی تان میکاهد. اگر واقعا به تغییر حکومت در ایران دلبسته اید، اگر معتقدید که میتوانید دموکراسی و حاکمیت مردم را به ایران حاکم کنید نیروی اگاه و رزمنده زنان را از ان خود کنید.بدون همگامی و همراهی زنان که راه و رسم مبارزه پیگیر و مستمر و بدون خشونت را ازموده اند و میدانند چه میخواهند پیروزی شما میسرنخواهد بود.
نگارنده در جای دیگر نیز بطور گذرا به این مسئله اشاره کرده است که زنان بعنوان ستون و پایه اصلی جنبش مدنی کنونی ایران، بعنوان پرچمداران سیاست عدم خشونت و بعنوان اگاهترین بخش جنبش از این پس نباید حقوق خود را از باصطلاخ رهبر ان طلب کنند و در هر فرصت بیاد انها بیاورند که ما هستیم و اماده ایم تا چنانچه شما قول احقاق حقوق ما را بدهید در کنارتان بایستسم. زنان بعنوان اگاهترین بخش جنبش مدنی ایران ، بخشی که میداند چه میخواهد نباید بعنوان جنس دوم خود را جا بیاندازند. زنان میدانند چه میخواهند این مردان و رهبران جنبش سبز و هر رهبری که ادعای جلوس بر اریکه قدرت را دارد باید در قدم اول به خواستهای زنان توجه کند و انها را در صدر برنامه های خود قرار دهد و به زنان ثابت کند که بطور واقعی بانان توجه دارد. اگر این صورت مسئله را بپیزیریم ایا باصطلاح رهبران جنبش سبز به این مسئله توجه دارند و اگر دارند چرا این واقعیت در اعمال و کردار و نوشته های انها انعکاسی ندارد؟ چرا برای مراسم چهارشنبه سور ی ( که اهمیتش بجای خود باقیست اما باندازه نیمی از جمعیت ایران نیست) توجه نشان میدهند و از برگزاری این روز برای رویاروئی با حکومت اشغالگر استفاده میکنند اما روز زن زا دور میزنند؟ روزی که میتوانست بسیج نیمی از مخالفان حاکمیت را بطور بالقوه باخود داشته باشد؟
زنان ایران اکر نه بیشتر که هم پا و هم طراز مردان در مبارزات گوناگون علیه رژیم ضد مردمی حاکم بر ایران شرکت داشته و دارند، ندارند؟ زنان ایران در کوچه و خیابان در پشت بامها و منازل و مدارس و دانشگاهها بدون ترس از فحاشی و کتک و زندان . شکنجه و تعزیر و حبس پا بپای مردان و گاه جلوتر از انها گام براداشته اند. مگر نه؟ زنان فرزند از دست داده اند، شوهر و برادر و خواهر و دوست در زندانهای مخوف رژیم دارند و یا خود در زندانند و جهانی را در برابر اینهمه شجاعت خود به شگفتی واداشته اند.
ایا چنین نیست؟ زنان برنامه دارند، هدف دارند میدانند چه میخواهند و چه نمیخواهند.این روشهای ابداعی زنان است در مبارزه بدون خشونت و پایداری و پیگیری انان است که رژیم را وادار کرده است که نیروی عظیمی از لشکر سرکوب را بانان اختصاص دهد. این نیروی اگاه زنان است که رژیم را عاصی و هار کرده است و اگر از پس یک گروه از زنان براید گروه دیگری سر بر میدارد و خار چشمشان میشود. اقایان باصطلاح رهبران جنبش سبز که گهگاه بدیدار مردان از بند رسته میروید و از انها دلجوئی میکنید ایا این عمل را در مورد زنان از بند رسته نیز انجام میدهید؟ ایا میدانید که در این سرزمین خشونت و جنایت و سرکوب علیه این زنان است که چنین چهره ایران را زشت کرده است زنانی که گه ارام اما با اگاهی در نمای فعالان حقوق بشر، در نمای طرفداری از هم جنسان خود ، در نمای زنان فرزند از دست داده اما با اراده ای اهننین برای جنگیدن با چنگ و دندان و گاه در قالب زنانی که شوهران در زندان دارند و دلتنگ انانند و برایشان شبانه های عاشقانه میسرایند.
در سالروز هشتم مارس که شاید یکی از معدود روزهائی است که از ان زنان است اقایان چرا از انان یاد نکردید، برای انان پیام دلگرم کننده و امید بخش نفرستادید، از انان که فرزند از دست داده اند دلجوئی نکردید و روز زن را بانان تبریک نگفتید؟
اقایان سبز که امیدوارید اتش چهارشنبه سوری زردی را از رخها ببرد و سرخی را جانشین ان کند بیاد داشته باشید که زنان دیگر سربازان سربزیر و فرمانبردار کسی نیستند و نبایدهم باشند. زنان ایران دیگر نیازی به اثبات شحاعت و شهامت و پایداری در برابر زور و ستم ندارند. سی و یکسال است که جنگیده اند. تاریخ طولانی جنگ قلم با شمشیر، جنگ خانه به خانه، کوچه به کوچه و پشت بام به پشت بام ، زندان به زندان و خیابان به خیابان. تایخ دربدری در سرزمینهای بیگانه..جنگ زنان با رژیم ضد بشری حاکم، تاریخی بدرازای سه دهه دارد که طولانی ترازهمه جنگ های چریکی جهان است. در این راه طولانی نیروی خودشان و قدرت اراده خودشان بوده است که گهگاه معدودی از شمااقا یان را نیز بهمراه اورده است. اما اقایان بدانید که از این پس نادیده گرفتن زنان یعنی رزمندگان سه دهه جنگهای چریکی از قدرت رزمنده گی تان میکاهد. اگر واقعا به تغییر حکومت در ایران دلبسته اید، اگر معتقدید که میتوانید دموکراسی و حاکمیت مردم را به ایران حاکم کنید نیروی اگاه و رزمنده زنان را از ان خود کنید.بدون همگامی و همراهی زنان که راه و رسم مبارزه پیگیر و مستمر و بدون خشونت را ازموده اند و میدانند چه میخواهند پیروزی شما میسرنخواهد بود.
Wednesday, March 10, 2010
ائتلاف بین المللی علیه خشونت در ایران
International Coalition Against Violence in Iran
(I.C.A.V.I)
ائتلاف بین المللی علیه خشونت در ایران (ایکاوی) توسط تعدادی از ایرانیان که معتقد به ضرورت مبارزه با خشونت گسترده در ایران هستند و با پشتیبانی افراد، گروه ها و سازمانهائی که به حقوق بشر بعنوان امری جهانی و غیر قابل تفکیک مطا بق با منشور سازمان ملل باور دارند بوجود امده است.
ایکاوی با هر گونه عملکرد خشونت آمیز در قالب عرفی، حقوقی، جسمانی، روانی، کلامی و یا بصری که بعنوان ابزار سرکوب اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و یا فردی علیه فرد (از هر رده اجتماعی) و یا گروه (زنان و کودکان) و یا اقلیت های مذهبی و قومی بکار گرفته شود مخالف است.
ایکاوی بر این باور است که قانونی کردن خشونت وخشونت دولتی در هر شکل و با هر درجه، موجب رشد و گسترش خشونتهای سنتی و فرهنگی و اجتماعی و افزایش جرم و جنایت در جامعه ایرانی است.
منشور ایکاوی
ایکاوی بر این اعتقاد است که تغییر اساسی و پایدار در راستای جامعه ای توام با صلح و ارامش تنها با بکارگیری روشهای مسالمت امیز ودر پروسه طولانی اموزشی امکان پذیر است
ایکاوی بر این اعتقاد است که از میان بردن خشونت تنها با احترام به حق حیات و حرمت انسانی و لغو کلیه قوانین خشونت زا و گسترش حاکمیت قانون بر اساس استانداردهای بین المللی و با استفاده از شیوه های مسالمت امیز امکان پذیر است.
ایکاوی منشور حقوق بشر سازمان ملل را که در ان به نکات زیر تاکید شده است، مورد تائید قرار میدهد:
هیچ انسانی نباید مورد شکنجه قرار گیرد یا به مجارات های غیر انسانی و خفت بار محکوم شود.
متهمین جرایم کیفری تا زمان تشکیل دادگاه علنی، با برخورداری از داشتن وکیل و تضمین های حقوقی برای دفاع، و اثبات جرم و محکومیت، بیگناه شمرده میشوند. کسی نباید برای عملی که طبق قوانین قضائی و حقوق بین الملل جرم کیفزی محسوب نمیشود ، متهم به جرم کیفری شود و طبق ان محکوم گردد.
ایکاوی بر این اعتقاد است که احاد مردم ایران باید از حقوق زیر برخوردار باشند:
ازادی بیان و شرکت در اجتماعا ت
ازادی اعتقادات
ازادی تغییر مکان و مسکن و مسافرت
ازادی انتخاب حوزه اموزشی و کار
ازادی در ازدواج و زندگی مشترک با برخورداری از حقوق مساوی در هر زمان و در صورت ابطا ل
ازادی در انتخاب پوشش و نحوه ان
استراتژی ایکاوی
مشارکت فعالانه در مباحثی که در حال حاضر در جامعه مدنی ایران در زمینه اصلاحات قانونی و تغیر رویه ها نسبت به مسئله جرائم و مجازاتها در جریان است.
مشارکت فعالانه در زمینه اموزش، تحقیق وکمپین حول مباحث روز با برگزاری کنفرانس، گارگاه و نشست های گوناگون.
تماس با جامعه بین المللی و اکاهی رسانی نسبت به موقعیت ایران و جلب حمایت و همبستگی انان.
ایکاوی از تمامی افراد، سازمانها و گروهائی که در درون و یا بیرون کشور با تمام و یا بخشی از دیدگاهها و نظرات ان همسوهستند و با تمام و یا بخشی از منشور ان توافق دارند دعوت میکند با پشتیبانی خود و با هم در راهی صلح تامیز بسوی محو همه اشکال خشونت که چون بلا بجان جامعه ایران افتاده است گام برداریم.
این سخن سعدی را بیاد اوریم که:
"بنی ادم اعضای یکدیگرند
که در افرینش ز یک گوهرند"
راهی را دنبال کنیم که :
- مهاتما گاندی در هند با فلسفه سا تیاگراها (نیروی حقیقت) به ان اعتقاد داشت.
- مارتین لوتر کینگ در امریکا برای از میان بردن تبعیض در جامعه امریکائی گام بر داشت.
- نلسون مندلا در افریقای جنوبی زندانبانان خود را بخشید و از راه ایجاد کمیسیون حقیقت یابی، اشتی ملی را میسر ساخت.
- میرید مگوایر در ایرلند شمالی به روند صلح یاری رساند
- لیما بووی درلیبریا به 14 سال جنگ داخلی ان کشور پایان داد.
ژاله اصفهانی را سرمشق قرار دهیم که گفت:
"جهان برترین را ارزو کن
که هر پیروزی اول ارزو بود"
این راه ماست. نقشه راه ایران در قرن بیست و یکم.
(I.C.A.V.I)
ائتلاف بین المللی علیه خشونت در ایران (ایکاوی) توسط تعدادی از ایرانیان که معتقد به ضرورت مبارزه با خشونت گسترده در ایران هستند و با پشتیبانی افراد، گروه ها و سازمانهائی که به حقوق بشر بعنوان امری جهانی و غیر قابل تفکیک مطا بق با منشور سازمان ملل باور دارند بوجود امده است.
ایکاوی با هر گونه عملکرد خشونت آمیز در قالب عرفی، حقوقی، جسمانی، روانی، کلامی و یا بصری که بعنوان ابزار سرکوب اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و یا فردی علیه فرد (از هر رده اجتماعی) و یا گروه (زنان و کودکان) و یا اقلیت های مذهبی و قومی بکار گرفته شود مخالف است.
ایکاوی بر این باور است که قانونی کردن خشونت وخشونت دولتی در هر شکل و با هر درجه، موجب رشد و گسترش خشونتهای سنتی و فرهنگی و اجتماعی و افزایش جرم و جنایت در جامعه ایرانی است.
منشور ایکاوی
ایکاوی بر این اعتقاد است که تغییر اساسی و پایدار در راستای جامعه ای توام با صلح و ارامش تنها با بکارگیری روشهای مسالمت امیز ودر پروسه طولانی اموزشی امکان پذیر است
ایکاوی بر این اعتقاد است که از میان بردن خشونت تنها با احترام به حق حیات و حرمت انسانی و لغو کلیه قوانین خشونت زا و گسترش حاکمیت قانون بر اساس استانداردهای بین المللی و با استفاده از شیوه های مسالمت امیز امکان پذیر است.
ایکاوی منشور حقوق بشر سازمان ملل را که در ان به نکات زیر تاکید شده است، مورد تائید قرار میدهد:
هیچ انسانی نباید مورد شکنجه قرار گیرد یا به مجارات های غیر انسانی و خفت بار محکوم شود.
متهمین جرایم کیفری تا زمان تشکیل دادگاه علنی، با برخورداری از داشتن وکیل و تضمین های حقوقی برای دفاع، و اثبات جرم و محکومیت، بیگناه شمرده میشوند. کسی نباید برای عملی که طبق قوانین قضائی و حقوق بین الملل جرم کیفزی محسوب نمیشود ، متهم به جرم کیفری شود و طبق ان محکوم گردد.
ایکاوی بر این اعتقاد است که احاد مردم ایران باید از حقوق زیر برخوردار باشند:
ازادی بیان و شرکت در اجتماعا ت
ازادی اعتقادات
ازادی تغییر مکان و مسکن و مسافرت
ازادی انتخاب حوزه اموزشی و کار
ازادی در ازدواج و زندگی مشترک با برخورداری از حقوق مساوی در هر زمان و در صورت ابطا ل
ازادی در انتخاب پوشش و نحوه ان
استراتژی ایکاوی
مشارکت فعالانه در مباحثی که در حال حاضر در جامعه مدنی ایران در زمینه اصلاحات قانونی و تغیر رویه ها نسبت به مسئله جرائم و مجازاتها در جریان است.
مشارکت فعالانه در زمینه اموزش، تحقیق وکمپین حول مباحث روز با برگزاری کنفرانس، گارگاه و نشست های گوناگون.
تماس با جامعه بین المللی و اکاهی رسانی نسبت به موقعیت ایران و جلب حمایت و همبستگی انان.
ایکاوی از تمامی افراد، سازمانها و گروهائی که در درون و یا بیرون کشور با تمام و یا بخشی از دیدگاهها و نظرات ان همسوهستند و با تمام و یا بخشی از منشور ان توافق دارند دعوت میکند با پشتیبانی خود و با هم در راهی صلح تامیز بسوی محو همه اشکال خشونت که چون بلا بجان جامعه ایران افتاده است گام برداریم.
این سخن سعدی را بیاد اوریم که:
"بنی ادم اعضای یکدیگرند
که در افرینش ز یک گوهرند"
راهی را دنبال کنیم که :
- مهاتما گاندی در هند با فلسفه سا تیاگراها (نیروی حقیقت) به ان اعتقاد داشت.
- مارتین لوتر کینگ در امریکا برای از میان بردن تبعیض در جامعه امریکائی گام بر داشت.
- نلسون مندلا در افریقای جنوبی زندانبانان خود را بخشید و از راه ایجاد کمیسیون حقیقت یابی، اشتی ملی را میسر ساخت.
- میرید مگوایر در ایرلند شمالی به روند صلح یاری رساند
- لیما بووی درلیبریا به 14 سال جنگ داخلی ان کشور پایان داد.
ژاله اصفهانی را سرمشق قرار دهیم که گفت:
"جهان برترین را ارزو کن
که هر پیروزی اول ارزو بود"
این راه ماست. نقشه راه ایران در قرن بیست و یکم.
شادی صدر جایزه بینالمللی «شجاعت زنان» را به شیوا نظرآهاری تقدیم کرد
18 اسفند 1388
کمیه گزارشگران حقوق بشر - صبح امروز، ۱۸ اسفندماه شادی صدر طی پیامی اعلام کرد که جایزه سالانه «شجاعت زنان» که به وی تعلق گرفته بود را به شیوا نظرآهاری، فعال جنبش زنان و مدافع حقوق بشر که هم اکنون در زندان است تقدیم میکند.
وی برای ابراز همبستگی با شیوا نظرآهاری اعلام کرد که به واشنگتن، برای شرکت در مراسم اهدای جایزه نخواهد رفت «تا جای خالی شیوا، در آن مراسم و تمام جلسهها و کنفرانسهای رسمی پس از آن به چشم بیاید، تا همه جهانیان ببینند و بدانند آنچه بر شیوا و بر سایر مدافعان حقوق بشر، فعالان جنبش زنان و روزنامهنگاران دربند میرود.»
قرار بود پیام شادی صدر که در آن دلایل تقدیم جایزه خود به شیوا نظرآهاری را اعلام کرده بود، فردا، ۱۰ مارس طی مراسم اهدای جایزه به وی و ۹ برنده دیگر این جایزه که با حضور هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا و میشل اوباما، بانوی اول آمریکا برگزار میشود پخش شود اما شبکه زنان تحت قوانین مسلمانان ( WLUML) که شادی صدر عضو هیات مشاوران آن است، امروز باخبر شد که وزارت خارجه آمریکا تصمیم گرفته است این پیام را پخش نکند. این شبکه فمینیستی فراملیتی در اطلاعیه مطبوعاتی خود این اقدام را «خاموشکردن صدای اعتراض و همبستگی زنان» خواند.
متن پیام شادی صدر به شرح زیر است:
«بسیار مفتخرم که به عنوان یکی از ده برنده جایزه سالانه شجاعت زنان برگزیده شدهام که بار دیگر فرصتی است برای به رسمیت شناختهشدن فعالیتها و مقاومتهای زنان ایرانی در عرصه جهانی و همینطور، مرییشدن نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر در ایران، به خصوص، سرکوب وسیع فعالان جامعه مدنی، بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸.
این جایزه، همانگونه که از نامش پیداست، هر سال، به زنانی در سراسر جهان داده میشود که شجاعت استثنایی در دفاع از حقوق زنان، عدالت اجتماعی و حقوق بشر از خود نشان دادهاند. درست به همین دلیل، من مایلم جایزه خود را به شیوا نظرآهاری، دختر جوانی که به دلیل دفاع از حقوق زنان و حقوق بشر، هم اکنون در ایران زندانی است، تقدیم کنم زیرا فکر میکنم شجاعت اوست که استثنایی و در خور تحسین است.
شیوا، که در تمام دوران جوانی اش، یعنی از ۵ سال پیش به این طرف، با ایجاد کمیته گزارشگران حقوق بشر، که یک گروه دانشجویی است که گزارشهای معتبری از نقض حقوق بشر در ایران منتشر میکند، و نیز با شرکت فعالانه در فعالیتهای جنبش زنان، دقیقهای از مبارزه برای آزادی و دموکراسی دست برنداشته بود، چند روز پس از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت شد و ماهها در سلول انفرادی و تحت فشار بازجوییهای سنگین قرار داشت. شیوا که پس از ۱۰۰ روز حبس در بخش امنیتی زندان اوین، با تودیع ۲۰۰ میلیون تومان (۲۰۰ هزاردلار) وثیقه آزاد شده بود، تنها توانست سه ماه را در کنار خانواده و دوستان خود به سر برد. شیوا که به محض خروج از زندان فعالیتهای خود را از سر گرفته بود، مجددا در ۵ دی ماه ۸۸، در پی بازداشت گسترده اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر، دستگیر شد. از آن زمان تاکنون، مقامات امنیتی، شیوا را تحت فشارهای شدید قرار داده اند تا وادارش کنند اتهام محاربه را که مجازات مرگ دارد بپذیرد. آنها برای مدتی شیوا را در سلول بسیار کوچکی که مانند قفس بوده و او حتی نمیتوانسته دست و پای خود را تکان دهد نگه داشته بودند.
شیوا، تاکنون حاضر نشده بپذیرد فعالیتهای مسالمتجویانه و حقوق بشریاش، جنبه تروریستی داشته است و به همین دلیل، همچنان تحت شدیدترین فشارها قرار دارد. شیوا، یکی از شجاعترین زنان جهان، کسی که جسورانه از حقوق زندانیان سیاسی دفاع میکرد، هم اکنون در گوشه یک سلول، محروم از داشتن حتی یک خودکار و کاغذ، یا ملاقات با وکیل و یا حتی رفتن به دستشویی بدون چشمبند و بدون اجازه زندانبان است.
راستش از آنجایی که جمهوری اسلامی که همه فعالان حقوق بشر و مبارزان مدنی را، جاسوسان و عروسکهای کشورهای غربی به خصوص آمریکا میخواند، ساعتها با خود کلنجار رفتم که آیا بهتر نیست به جای تقدیم این جایزه به شیوا، که ممکن است فشار بازجویان و مقامات قضایی را بر او افزایش دهد، جایزه را به تمامی زنان دربند تقدیم کنم؟ اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که دولت ایران، همانطور که پس از انتشار اسامی برندگان امسال، این جایزه را جایزه نوکری من برای آمریکا خوانده بود، حتی بدون تقدیم این جایزه به شیوا نیز چنین اتهامی را به او وارد خواهد کرد.
بنابراین، من به واشنگتن، برای شرکت در مراسم اهدای جایزه نخواهم آمد تا جای خالی شیوا، در آن مراسم و تمام جلسهها و کنفرانسهای رسمی پس از آن به چشم بیاید. تا همه جهانیان ببینند و بدانند آنچه بر شیوا و بر سایر مدافعان حقوق بشر، فعالان جنبش زنان و روزنامهنگاران دربند میرود. شاید که این، آبی باشد در خوابگه مورچگان»
کمیه گزارشگران حقوق بشر - صبح امروز، ۱۸ اسفندماه شادی صدر طی پیامی اعلام کرد که جایزه سالانه «شجاعت زنان» که به وی تعلق گرفته بود را به شیوا نظرآهاری، فعال جنبش زنان و مدافع حقوق بشر که هم اکنون در زندان است تقدیم میکند.
وی برای ابراز همبستگی با شیوا نظرآهاری اعلام کرد که به واشنگتن، برای شرکت در مراسم اهدای جایزه نخواهد رفت «تا جای خالی شیوا، در آن مراسم و تمام جلسهها و کنفرانسهای رسمی پس از آن به چشم بیاید، تا همه جهانیان ببینند و بدانند آنچه بر شیوا و بر سایر مدافعان حقوق بشر، فعالان جنبش زنان و روزنامهنگاران دربند میرود.»
قرار بود پیام شادی صدر که در آن دلایل تقدیم جایزه خود به شیوا نظرآهاری را اعلام کرده بود، فردا، ۱۰ مارس طی مراسم اهدای جایزه به وی و ۹ برنده دیگر این جایزه که با حضور هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا و میشل اوباما، بانوی اول آمریکا برگزار میشود پخش شود اما شبکه زنان تحت قوانین مسلمانان ( WLUML) که شادی صدر عضو هیات مشاوران آن است، امروز باخبر شد که وزارت خارجه آمریکا تصمیم گرفته است این پیام را پخش نکند. این شبکه فمینیستی فراملیتی در اطلاعیه مطبوعاتی خود این اقدام را «خاموشکردن صدای اعتراض و همبستگی زنان» خواند.
متن پیام شادی صدر به شرح زیر است:
«بسیار مفتخرم که به عنوان یکی از ده برنده جایزه سالانه شجاعت زنان برگزیده شدهام که بار دیگر فرصتی است برای به رسمیت شناختهشدن فعالیتها و مقاومتهای زنان ایرانی در عرصه جهانی و همینطور، مرییشدن نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر در ایران، به خصوص، سرکوب وسیع فعالان جامعه مدنی، بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸.
این جایزه، همانگونه که از نامش پیداست، هر سال، به زنانی در سراسر جهان داده میشود که شجاعت استثنایی در دفاع از حقوق زنان، عدالت اجتماعی و حقوق بشر از خود نشان دادهاند. درست به همین دلیل، من مایلم جایزه خود را به شیوا نظرآهاری، دختر جوانی که به دلیل دفاع از حقوق زنان و حقوق بشر، هم اکنون در ایران زندانی است، تقدیم کنم زیرا فکر میکنم شجاعت اوست که استثنایی و در خور تحسین است.
شیوا، که در تمام دوران جوانی اش، یعنی از ۵ سال پیش به این طرف، با ایجاد کمیته گزارشگران حقوق بشر، که یک گروه دانشجویی است که گزارشهای معتبری از نقض حقوق بشر در ایران منتشر میکند، و نیز با شرکت فعالانه در فعالیتهای جنبش زنان، دقیقهای از مبارزه برای آزادی و دموکراسی دست برنداشته بود، چند روز پس از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت شد و ماهها در سلول انفرادی و تحت فشار بازجوییهای سنگین قرار داشت. شیوا که پس از ۱۰۰ روز حبس در بخش امنیتی زندان اوین، با تودیع ۲۰۰ میلیون تومان (۲۰۰ هزاردلار) وثیقه آزاد شده بود، تنها توانست سه ماه را در کنار خانواده و دوستان خود به سر برد. شیوا که به محض خروج از زندان فعالیتهای خود را از سر گرفته بود، مجددا در ۵ دی ماه ۸۸، در پی بازداشت گسترده اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر، دستگیر شد. از آن زمان تاکنون، مقامات امنیتی، شیوا را تحت فشارهای شدید قرار داده اند تا وادارش کنند اتهام محاربه را که مجازات مرگ دارد بپذیرد. آنها برای مدتی شیوا را در سلول بسیار کوچکی که مانند قفس بوده و او حتی نمیتوانسته دست و پای خود را تکان دهد نگه داشته بودند.
شیوا، تاکنون حاضر نشده بپذیرد فعالیتهای مسالمتجویانه و حقوق بشریاش، جنبه تروریستی داشته است و به همین دلیل، همچنان تحت شدیدترین فشارها قرار دارد. شیوا، یکی از شجاعترین زنان جهان، کسی که جسورانه از حقوق زندانیان سیاسی دفاع میکرد، هم اکنون در گوشه یک سلول، محروم از داشتن حتی یک خودکار و کاغذ، یا ملاقات با وکیل و یا حتی رفتن به دستشویی بدون چشمبند و بدون اجازه زندانبان است.
راستش از آنجایی که جمهوری اسلامی که همه فعالان حقوق بشر و مبارزان مدنی را، جاسوسان و عروسکهای کشورهای غربی به خصوص آمریکا میخواند، ساعتها با خود کلنجار رفتم که آیا بهتر نیست به جای تقدیم این جایزه به شیوا، که ممکن است فشار بازجویان و مقامات قضایی را بر او افزایش دهد، جایزه را به تمامی زنان دربند تقدیم کنم؟ اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که دولت ایران، همانطور که پس از انتشار اسامی برندگان امسال، این جایزه را جایزه نوکری من برای آمریکا خوانده بود، حتی بدون تقدیم این جایزه به شیوا نیز چنین اتهامی را به او وارد خواهد کرد.
بنابراین، من به واشنگتن، برای شرکت در مراسم اهدای جایزه نخواهم آمد تا جای خالی شیوا، در آن مراسم و تمام جلسهها و کنفرانسهای رسمی پس از آن به چشم بیاید. تا همه جهانیان ببینند و بدانند آنچه بر شیوا و بر سایر مدافعان حقوق بشر، فعالان جنبش زنان و روزنامهنگاران دربند میرود. شاید که این، آبی باشد در خوابگه مورچگان»
Saturday, March 6, 2010
رهنورد: کجای تاریخ سرزمین ما بدون زن ایرانی در اوج است؟ / لذت گرایان را به خود وانهید کانون خانواده را دریابید
کلمه: دکتر زهرا رهنورد در آستانه ی روز جهانی زن در پیامی ضمن انتقاد از قوانین تبعیض آمیز علیه زنان و نیز ظلمی که در ایران امروز به صورت مضاعف بر بانوی ایرانی روا داشته می شود حاکمیت و مردم را به بازگشت به ارزش های والای رحمانی و انسانی برای پاسداشت کرامت زن ایرانی فرا خواند.
متن کامل پیام بانوی سبز ایران که در اختیار “کلمه” قرار گرفت به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جنبش سبز تبلور آرمانهای هر انسان آزاده و عدالت طلبی است .و جنبش سبز به خاطر همین آرمانهای والای انسانی و اخلاقی است که زنان را ارج می نهد و نقش بزرگ آنان را در طول تاریخ بشری و در تاریخ ملی و اسلامی ایران قدر می شناسد .زنان پیوسته در تاریخ مبارزات آزادی خواهانه همپای مردان درسرنوشت ملی و انسانی بشری سهمیم بوده اند.
هشتم مارس(هفده اسفند) ،روزجهانی زن در پیش است . جنبش سبز اهمیت این روز بزرگ را می شناسد و می داند چه رنج ها و نامرادی هایی که زنان تحمل کردند تا عصاره مطالبات آنان در این روز رخ نمود و برگی پرشکوه و زرین به فهرست پویش های تعالی خواهانه ، آزادی خواهانه و مساوات طلبانه افزود.
تاریخ مذهبی و اسلامی و تاریخ ملی ما سرشار از روزهای بزرگی چون تولد حضرت زهرا( س ) و پیام آوری زینب( س) است. و نیز سرشار از شخصیت های بزرگ ایران باستان چون آذر میدخت ها و ایران دخت ها و زنان ایثارگر شاهنامه ای و اسطوره ای چون آناهیتا و تهمینه و رودابه و گردآفرید است. و اینک به پاس همه روزهای بزرگ زنان و همه شخصیتهای والای زن در سرزمین ایران و به پاس بزرگداشت روز جهانی زن فرصت را غنیمت شماریم و شخصیت ارجمند زن ایرانی را در آینه تاریخ بنگریم و ببینیم آیا سزاوار چنین شخصیت بزرگی این گونه رفتارهای تبعیض خواهانه و ضد زنی است که فرهنگ حاکم و قوانین من
در آوردی مجلس بدان پرداخته است ؟
در کجای تاریخ سرزمین ما ، بدون حضور زنان ، نقطه اوجی مشاهده شده است ؟ همان زنانی که از پیش از مشروطه در جنبش تنباکو به آفریدن حرکتی ضد استعماری و وطن فروشانه قیام کردند و سپس زنانی که در انقلاب مشروطه برای تحقق مجلس و قانون اساسی و مطبوعات زندان و شکنجه شدند و زنانی که برای تحقق انقلاب اسلامی و سپس جنگ تحمیلی حضوری مضاعف داشتند ابتدا خودشان و سپس پدران شان ، همسران شان و پسران شان را ترغیب کردند تا قدم در راهی نهند و به آنان بگویند که گر مرد رهی میان خون باید رفت.
اما امروز ، زنان پیشتاز در جنبش سبز ، حیرت زده همچنان شاهد نگاه ها، رفتارها و قوانین تبعیض خواهانه ای هستند که نقاب زده ، هر روز در گوشه ای مطرح می شوند. گویی برای هر یک از مطالبات به حق زنان برای کسب آزادی و رفع تبعیض پاسخی متضاد در آستین نیروهای واپس گرا و حاکمیت پنهان شده و در موعد مساعد روی میز محکمه گذاشته می شود .
در میانه هزار و پانصد سال پس از ظهور اسلام عزیز با همه رافت و شفقت ونگاه های نو آورانه به زنان و در آستانه هزاره سوم میلادی ، دنیای ماهواره و دیجیتالیسم و قدرت رسانه ها همچنان متحجرانه به زنان می نگرند در این دنیای مدرن و پیچیده فهرست شگفت انگیزی پیش روی ماست ، مالامال از ظلم و تبعیض و بی عدالتی به بهانه حمایت از خانواده ، قانون چند همسری مطرح می شود. توجه کنید اینک زمانه کمون اولیه نیست بلکه دنیای امروزیست ، دنیای فردیت ها دنیای عشق و محبت یک زن و یک مرد به یکدیگر ،دنیای فرزندانی که به آغوش یک پدر و یک مادر نیازمندند .و نه یک پدر و چندین مادر ، راستی آیا لازم
است برای ایجاد یک نظام هدونیستی لذت گرا قانون تدوین شود، پیشنهاد این است که لذت گرایان را به حال خود بگذارید! آنان کار خود را خوب بلدند. لازم نیست با هدف دلسوزی برای آنها کانون خانواده، این مهمترین واحد تحقق جامعه ای سالم را منهدم و ویران کنید. بهتر است به جای آن حمایت از خانواده را با ارج نهادن به زنان و حمایت از آنان و کودکان در خانواده و همچنین آموزش عشق و محبت و رافت و گذشت در فرهنگ جامعه جایگزین کنید. به رسانه ملی بیاموزید از ارائه الگوی رفتاری زن سلیطه بد اخلاق ، زن مطیع ، زن سلطه طلب دست بردارند و زنان واقعی را که در سرزمین ما عزت و عظمت آفریدند الگوسازی کنند .
اما به این فهرست تبعیض هایی هر روزه اضافه می شود. در قوانین واپس گرا زن به عنوان جنس دست چندم تلقی شده، در کدام قلمرو است که تبعیض وبی عدالتی در قوانین ما لحاظ نشده .. دیه نامساوی زن و مرد ،قوانین تبعیض آمیز مربوط به طلاق و تابعیت ،سن پایین مسوولیت کیفری برای دختران و …آیا روح وانسانیت و جسم زن را خدا نیافریده؟ مطمئنم که مردان آزاده کشورمان نیز از این تبعیض ها رنج می برند و سر افکنده اند .مشکل قانونی حضانت مادران ، صحنه زجر آور دیگری است که به قول سعدی دلی از سنگ بباید به سر راه فراق تا تحمل کند ، آن روز را که مادر از فرزند جدا می شود.
اما گل بود و به سبزه نیز آراسته شد. زنان زندانی که جرم شان عدالت طلبی و آزادی خواهی است و این همه را در جنبش سبز یافته اند. زنان روزنامه نگار زنان مبارز ، زنانی که در کوچه و خیابان و در عرصه های مختلف از فعال جنبش زنان تا فعال حقوق بشر و کودکان، زنان کارگر و زنان معلم ،همه و همه مصمم و استوار گام برمی دارند و از تحمل زندان و دیگر تهدیدها و مشقت ها نیز هراسی ندارند. کدام را بگویم؟
آبروی یک نظام ومشروعیت آن در گرو احترام به ملت و مطالبات آنان و به ویژه آبروی یک نظام به میزان ارج نهادن به زنان است. باز هم به حاکمیت توصیه می کنم به پاس تمام روزهای بزرگی که به نوعی به شخصیت زن مربوط است زنان را ارج نهید و در جهت سعادت آنان قدم بردارید.
در پایان ، با تمام احترام این روز بزرگ را به همه زنان ومردان عدالت خواهی که رفع تبعیض و ارج نهادن به زنان را بخشی از مبارزات آزادیخواهانه بشری می دانند تبریک می گویم و امیدوارم جنبش سبز در جهت رفع تبعیض قدم های بلندی بردارد.
متن کامل پیام بانوی سبز ایران که در اختیار “کلمه” قرار گرفت به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جنبش سبز تبلور آرمانهای هر انسان آزاده و عدالت طلبی است .و جنبش سبز به خاطر همین آرمانهای والای انسانی و اخلاقی است که زنان را ارج می نهد و نقش بزرگ آنان را در طول تاریخ بشری و در تاریخ ملی و اسلامی ایران قدر می شناسد .زنان پیوسته در تاریخ مبارزات آزادی خواهانه همپای مردان درسرنوشت ملی و انسانی بشری سهمیم بوده اند.
هشتم مارس(هفده اسفند) ،روزجهانی زن در پیش است . جنبش سبز اهمیت این روز بزرگ را می شناسد و می داند چه رنج ها و نامرادی هایی که زنان تحمل کردند تا عصاره مطالبات آنان در این روز رخ نمود و برگی پرشکوه و زرین به فهرست پویش های تعالی خواهانه ، آزادی خواهانه و مساوات طلبانه افزود.
تاریخ مذهبی و اسلامی و تاریخ ملی ما سرشار از روزهای بزرگی چون تولد حضرت زهرا( س ) و پیام آوری زینب( س) است. و نیز سرشار از شخصیت های بزرگ ایران باستان چون آذر میدخت ها و ایران دخت ها و زنان ایثارگر شاهنامه ای و اسطوره ای چون آناهیتا و تهمینه و رودابه و گردآفرید است. و اینک به پاس همه روزهای بزرگ زنان و همه شخصیتهای والای زن در سرزمین ایران و به پاس بزرگداشت روز جهانی زن فرصت را غنیمت شماریم و شخصیت ارجمند زن ایرانی را در آینه تاریخ بنگریم و ببینیم آیا سزاوار چنین شخصیت بزرگی این گونه رفتارهای تبعیض خواهانه و ضد زنی است که فرهنگ حاکم و قوانین من
در آوردی مجلس بدان پرداخته است ؟
در کجای تاریخ سرزمین ما ، بدون حضور زنان ، نقطه اوجی مشاهده شده است ؟ همان زنانی که از پیش از مشروطه در جنبش تنباکو به آفریدن حرکتی ضد استعماری و وطن فروشانه قیام کردند و سپس زنانی که در انقلاب مشروطه برای تحقق مجلس و قانون اساسی و مطبوعات زندان و شکنجه شدند و زنانی که برای تحقق انقلاب اسلامی و سپس جنگ تحمیلی حضوری مضاعف داشتند ابتدا خودشان و سپس پدران شان ، همسران شان و پسران شان را ترغیب کردند تا قدم در راهی نهند و به آنان بگویند که گر مرد رهی میان خون باید رفت.
اما امروز ، زنان پیشتاز در جنبش سبز ، حیرت زده همچنان شاهد نگاه ها، رفتارها و قوانین تبعیض خواهانه ای هستند که نقاب زده ، هر روز در گوشه ای مطرح می شوند. گویی برای هر یک از مطالبات به حق زنان برای کسب آزادی و رفع تبعیض پاسخی متضاد در آستین نیروهای واپس گرا و حاکمیت پنهان شده و در موعد مساعد روی میز محکمه گذاشته می شود .
در میانه هزار و پانصد سال پس از ظهور اسلام عزیز با همه رافت و شفقت ونگاه های نو آورانه به زنان و در آستانه هزاره سوم میلادی ، دنیای ماهواره و دیجیتالیسم و قدرت رسانه ها همچنان متحجرانه به زنان می نگرند در این دنیای مدرن و پیچیده فهرست شگفت انگیزی پیش روی ماست ، مالامال از ظلم و تبعیض و بی عدالتی به بهانه حمایت از خانواده ، قانون چند همسری مطرح می شود. توجه کنید اینک زمانه کمون اولیه نیست بلکه دنیای امروزیست ، دنیای فردیت ها دنیای عشق و محبت یک زن و یک مرد به یکدیگر ،دنیای فرزندانی که به آغوش یک پدر و یک مادر نیازمندند .و نه یک پدر و چندین مادر ، راستی آیا لازم
است برای ایجاد یک نظام هدونیستی لذت گرا قانون تدوین شود، پیشنهاد این است که لذت گرایان را به حال خود بگذارید! آنان کار خود را خوب بلدند. لازم نیست با هدف دلسوزی برای آنها کانون خانواده، این مهمترین واحد تحقق جامعه ای سالم را منهدم و ویران کنید. بهتر است به جای آن حمایت از خانواده را با ارج نهادن به زنان و حمایت از آنان و کودکان در خانواده و همچنین آموزش عشق و محبت و رافت و گذشت در فرهنگ جامعه جایگزین کنید. به رسانه ملی بیاموزید از ارائه الگوی رفتاری زن سلیطه بد اخلاق ، زن مطیع ، زن سلطه طلب دست بردارند و زنان واقعی را که در سرزمین ما عزت و عظمت آفریدند الگوسازی کنند .
اما به این فهرست تبعیض هایی هر روزه اضافه می شود. در قوانین واپس گرا زن به عنوان جنس دست چندم تلقی شده، در کدام قلمرو است که تبعیض وبی عدالتی در قوانین ما لحاظ نشده .. دیه نامساوی زن و مرد ،قوانین تبعیض آمیز مربوط به طلاق و تابعیت ،سن پایین مسوولیت کیفری برای دختران و …آیا روح وانسانیت و جسم زن را خدا نیافریده؟ مطمئنم که مردان آزاده کشورمان نیز از این تبعیض ها رنج می برند و سر افکنده اند .مشکل قانونی حضانت مادران ، صحنه زجر آور دیگری است که به قول سعدی دلی از سنگ بباید به سر راه فراق تا تحمل کند ، آن روز را که مادر از فرزند جدا می شود.
اما گل بود و به سبزه نیز آراسته شد. زنان زندانی که جرم شان عدالت طلبی و آزادی خواهی است و این همه را در جنبش سبز یافته اند. زنان روزنامه نگار زنان مبارز ، زنانی که در کوچه و خیابان و در عرصه های مختلف از فعال جنبش زنان تا فعال حقوق بشر و کودکان، زنان کارگر و زنان معلم ،همه و همه مصمم و استوار گام برمی دارند و از تحمل زندان و دیگر تهدیدها و مشقت ها نیز هراسی ندارند. کدام را بگویم؟
آبروی یک نظام ومشروعیت آن در گرو احترام به ملت و مطالبات آنان و به ویژه آبروی یک نظام به میزان ارج نهادن به زنان است. باز هم به حاکمیت توصیه می کنم به پاس تمام روزهای بزرگی که به نوعی به شخصیت زن مربوط است زنان را ارج نهید و در جهت سعادت آنان قدم بردارید.
در پایان ، با تمام احترام این روز بزرگ را به همه زنان ومردان عدالت خواهی که رفع تبعیض و ارج نهادن به زنان را بخشی از مبارزات آزادیخواهانه بشری می دانند تبریک می گویم و امیدوارم جنبش سبز در جهت رفع تبعیض قدم های بلندی بردارد.
Subscribe to:
Posts (Atom)